روز پاداش

روز عید فطری، امام حسن مجتبی علیه السلام مردی را سرگرم بازی و خنده دیدند، به اصحاب خویش روی کرده، فرمودند:
"خداوند ماه مبارک رمضان را میدانی ساخته تا بندگانش در آن به مسابقه عبادت و طاعت بپردازند. در این مسابقه گروهی پیشی گرفتند، برنده شدند و رستگار گشتند، و گروهی پس افتادند، باختند و جز خسارت حاصلی نبردند. پس شگفتا! شگفت از کسانی که در چنین روزی – که نیکوکاران و بلندهمتان پاداش و جایزه میگیرند و مقصران و سست همتان خسران میبینند – چنین به خنده و بازی سرگرم باشد."
یکی از اعمال روز عید فطر، نماز عید است. هر چند نماز نشان از بخشش و بزرگواری خداوند است، اما این نیز هست که هر نمازی افزون بر اینکه راه باریابی بسوی خداست، ویژگی دیگری نیز دارد. پاره ای از نمازها شیوه و زمینه ای برای دستیابی به کارسازیها و بخششها و هدیههای ویژه او نیز هستند.
در چنین روزی و چنین جایگاهی، به حکم اندیشه و ادب، بنده باید بسی بیش از آنکه از نومیدی و تهیدستی بیم داشته باشد، به بخشش و بخشایش خدا و فیض و فضل او امیدوار باشد و اگر چه خود روسیاه و بیآبرو باشد، روسپیدی و آبرومندی پاکان و امامان و پیامبران را شفیع قرار دهد که خداوند در این روز، بنده ای را که بدو رو کند بیبهره نمیگذارد.
پس با امیدواری و شرمساری چشم به کرم خدا دوزد و به نماز ایستد و آداب و آیین نماز را هر چه بیشتر پاس دارد.
آیةالله میرزا جواد ملکی تبریریزی، کتاب المراقبات،بااندکی تصرف
کلمات کلیدی:
سخنان حکیمانه
بزرگمهر :اگر کوه با همه سنگینی و عظمت و صلابت که وی راست فرمان شاه را سبک دارد تیره رای خیره سری بیش نیست .
فردریش نیچه :اندیشه های ما ، آری و نه گفتن های ما ، و اگر و اما گفتن های ما ، همه با همان ضرورتی از درون ما رشد می کنند که میوه از دل درخت ، به هم مر بوط و با هم خویشاوندند ، و همه از یک اراده، یک وضع
جسمانی، یک خاک ، و یک خورشید نشان دارند .
والت دیسنی : غیر ممکن ها را انجام دادن نوعی لذت است .
جبران خلیل جبران : به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید . به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل ، سپیده می دمد و جان تازه می شود .
شوپنهاور: هنرها تنها تقلید محض واقعیت خارجی نیستند و اگر برخی آثار هنری چنین بودند در حقیقت در برابر رسالت عالی خود کاذب می نمودند.
فردریش نیچه :انسان برتر از ابرانسان بسیار دور است .
ارد بزرگ : آن که به سرنوشت میهن و توده آدمیان سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .
پاتریک هانری : آیا زندگی آنقدر عزیز ، و صلح آنقدر شیرین است که به بهای زنجیر و اسارت خریداری شود ؟
ویلیام ماتیوس : نخستین قانون موفقیت تمرکز است . یعنی همه نیروهای خود را روی یک نقطه متمرکز کنید ، مستقیما به سراغ همان بروید و به چپ و راست منحرف نشوید.
ارد بزرگ : آن که برنامه ها را از پایان به آغاز مورد ارزیابی ( نقد) قرار می دهد ، در حال سرپوش گذاردن بر روی چیزی است .
جبران خلیل جبران : حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر .
بزرگمهر :برترین دانش ها یزدان پرستی است .
پل نرولا : دوست بجای چتریست که باید روزهای بارانی همراه شما باشد .
پول شرر : یگانه راه برای افزودن خوشبختی بر روی زمین آن است که تقسیمش کنیم .
اُرد بزرگ : آن که می دزدد ، جز حق خویش چیزی نمی ستاند . اما این ستاندن نفرین و خواری ابدی در پی دارد .
جبران خلیل جبران : زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست .آنگاه که به درون آن پای می نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید .
ویل دورانت : بخش عمده ی تاریخ حدس است و بقیه تعصب.
فردریش نیچه :اصولا زمانی پوچی برای چیزی معنا پیدا میکند که بیایم برای آن ، هدفی تعریف کنیم .و اگر بدانیم هدفی در کار نیست، به پوچی هم نخواهیم رسید .
اُرد بزرگ : آن که کارش را دوست ندارد خیلی زود پیر می شود .
وینسنت لمباردی : مهم نیست اگر زمین بخورید، مهم دوباره برخاستن است.
اُرد بزرگ : آن که راستی نپوید ، گرفتار آمیزش ، با اهریمن است ، فرزند این آمیزش ، آشوب است و شورش .
شوپنهاور: مفاهیم سازه های مغزی اند حال آنکه ایده ها مقدم بر فکر بشری هستند . در حقیقت درک مغزی ما از ایده ها مفهوم را می سازند لذا مفاهیم را راهی به قلمرو ذاتها نیست.
پوپ : اندیشه های ما در غرفه های بیشمار دماغ با زنجیر ناپیدا به یکدیگر پیوسته اند . چون یکی از آنها بیدار شود ، هزار تای دیگر نیز سر بر می دارند .
بزرگمهر :آن چه دلخواه همه است جز تن درستی نیست ، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد .
آلن لاکین : هر جا که عشق بزرگی خانه کرده است خشم بزرگی نیز مسکن دارد .
جبران خلیل جبران : ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار .
ارد بزرگ : آن که زیبایی خرد را ندید ، گرفتار زیبایی آدمیان شد ، و بدین گونه از هر چه داشت ، تهی گشت .
فردریش نیچه :اجحاف نکردن و آسیب نرساندن به دیگران برای رسیدن به برابری ریشه و بنیاد جامعه است ولی این خواست نفی زندگی ست چون زندگی بهره کشیدن از دیگران است که ناتوان ترند.
پورلی نیکولاس : ازدواج کتابی است که فصل اول آن به نظم است و بقیه فصول به نصر .
پرل پاک : انتخاب پدر و مادر در دست خود انسان نیست ، ولی انتخاب مادرشوهر و مادر زن دست خود انسان است .
اُرد بزرگ : آن که از آینده سخن می گوید و آن را می سازد بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش در میان ماست او زاده می شود و باز هم .
یانیس ریتسوس : زبان شاعر، تنها برآیند یک کار نقد یا تحلیل نیست. سنتز واقعیت است با خیال و افسانه. سنتزی که توسط حواس - در رابطه ی متقابل با عقل - صورت می گیرد.
شوپنهاور: وظیفه هنر تجلی ایده هاست.
پرویز یاحقی : شاهکارها با گذشت زمان کهنه نمی شوند ، این بماند ، در هر زمانی بسته به موقع و مقام جلوه و جمالی دوباره می یابند چنان که گویی به تازگی مطرح شده اند
اُرد بزرگ : آن که درست سخن نمی گوید داناترین هم که باشد باز از دیدگاه همگان بی سواد است .
توماس مان : هنر ، قدرت و توانایی نیست بلکه تسلی خاطر است .
ماخذ : روزنامه اعتدال
کلمات کلیدی:
بزرگمهر :اگر کوه با همه سنگینی و عظمت و صلابت که وی راست فرمان شاه را سبک دارد تیره رای خیره سری بیش نیست .
فردریش نیچه :اندیشه های ما ، آری و نه گفتن های ما ، و اگر و اما گفتن های ما ، همه با همان ضرورتی از درون ما رشد می کنند که میوه از دل درخت ، به هم مر بوط و با هم خویشاوندند ، و همه از یک اراده، یک وضع
جسمانی، یک خاک ، و یک خورشید نشان دارند .
والت دیسنی : غیر ممکن ها را انجام دادن نوعی لذت است .
جبران خلیل جبران : به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید . به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل ، سپیده می دمد و جان تازه می شود .
شوپنهاور: هنرها تنها تقلید محض واقعیت خارجی نیستند و اگر برخی آثار هنری چنین بودند در حقیقت در برابر رسالت عالی خود کاذب می نمودند.
فردریش نیچه :انسان برتر از ابرانسان بسیار دور است .
ارد بزرگ : آن که به سرنوشت میهن و توده آدمیان سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .
پاتریک هانری : آیا زندگی آنقدر عزیز ، و صلح آنقدر شیرین است که به بهای زنجیر و اسارت خریداری شود ؟
ویلیام ماتیوس : نخستین قانون موفقیت تمرکز است . یعنی همه نیروهای خود را روی یک نقطه متمرکز کنید ، مستقیما به سراغ همان بروید و به چپ و راست منحرف نشوید.
ارد بزرگ : آن که برنامه ها را از پایان به آغاز مورد ارزیابی ( نقد) قرار می دهد ، در حال سرپوش گذاردن بر روی چیزی است .
جبران خلیل جبران : حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر .
بزرگمهر :برترین دانش ها یزدان پرستی است .
پل نرولا : دوست بجای چتریست که باید روزهای بارانی همراه شما باشد .
پول شرر : یگانه راه برای افزودن خوشبختی بر روی زمین آن است که تقسیمش کنیم .
اُرد بزرگ : آن که می دزدد ، جز حق خویش چیزی نمی ستاند . اما این ستاندن نفرین و خواری ابدی در پی دارد .
جبران خلیل جبران : زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست .آنگاه که به درون آن پای می نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید .
ویل دورانت : بخش عمده ی تاریخ حدس است و بقیه تعصب.
فردریش نیچه :اصولا زمانی پوچی برای چیزی معنا پیدا میکند که بیایم برای آن ، هدفی تعریف کنیم .و اگر بدانیم هدفی در کار نیست، به پوچی هم نخواهیم رسید .
اُرد بزرگ : آن که کارش را دوست ندارد خیلی زود پیر می شود .
وینسنت لمباردی : مهم نیست اگر زمین بخورید، مهم دوباره برخاستن است.
اُرد بزرگ : آن که راستی نپوید ، گرفتار آمیزش ، با اهریمن است ، فرزند این آمیزش ، آشوب است و شورش .
شوپنهاور: مفاهیم سازه های مغزی اند حال آنکه ایده ها مقدم بر فکر بشری هستند . در حقیقت درک مغزی ما از ایده ها مفهوم را می سازند لذا مفاهیم را راهی به قلمرو ذاتها نیست.
پوپ : اندیشه های ما در غرفه های بیشمار دماغ با زنجیر ناپیدا به یکدیگر پیوسته اند . چون یکی از آنها بیدار شود ، هزار تای دیگر نیز سر بر می دارند .
بزرگمهر :آن چه دلخواه همه است جز تن درستی نیست ، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد .
آلن لاکین : هر جا که عشق بزرگی خانه کرده است خشم بزرگی نیز مسکن دارد .
جبران خلیل جبران : ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار .
ارد بزرگ : آن که زیبایی خرد را ندید ، گرفتار زیبایی آدمیان شد ، و بدین گونه از هر چه داشت ، تهی گشت .
فردریش نیچه :اجحاف نکردن و آسیب نرساندن به دیگران برای رسیدن به برابری ریشه و بنیاد جامعه است ولی این خواست نفی زندگی ست چون زندگی بهره کشیدن از دیگران است که ناتوان ترند.
پورلی نیکولاس : ازدواج کتابی است که فصل اول آن به نظم است و بقیه فصول به نصر .
پرل پاک : انتخاب پدر و مادر در دست خود انسان نیست ، ولی انتخاب مادرشوهر و مادر زن دست خود انسان است .
اُرد بزرگ : آن که از آینده سخن می گوید و آن را می سازد بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش در میان ماست او زاده می شود و باز هم .
یانیس ریتسوس : زبان شاعر، تنها برآیند یک کار نقد یا تحلیل نیست. سنتز واقعیت است با خیال و افسانه. سنتزی که توسط حواس - در رابطه ی متقابل با عقل - صورت می گیرد.
شوپنهاور: وظیفه هنر تجلی ایده هاست.
پرویز یاحقی : شاهکارها با گذشت زمان کهنه نمی شوند ، این بماند ، در هر زمانی بسته به موقع و مقام جلوه و جمالی دوباره می یابند چنان که گویی به تازگی مطرح شده اند
اُرد بزرگ : آن که درست سخن نمی گوید داناترین هم که باشد باز از دیدگاه همگان بی سواد است .
توماس مان : هنر ، قدرت و توانایی نیست بلکه تسلی خاطر است .
ماخذ : روزنامه اعتدال
کلمات کلیدی:
ای عزیز ! عمر را به نادانی به آخر مرسان ، بیاموز و بیاموزان . علم اگر چه دور باشد بطلب .کم گوی و کم خور و کم خفت باش . در سختی ها صبر پیشه گیر . بر شکسته و بر ریخته و بر گذشته افسوس مخور . به آنچه در دست داری ، شادمان مباش و آن چه از دستت رفت غم و دریغ مخور . در سخن صواب اندیش باش . کس را به افراط مگوی و مستای . اگر چه زیان افتد . از برای اندک چیزی خود را بی قدر مکن . اگر صلح بر مراد نرود آماده جنگ باش . بر اندک خود قانع مباش . در مهمات ضعیف رأی و سست همت مباش . حرمت را به از مال دان . از آموختن علم و پیشه عار مدار . جمع مال را اقبال دان و خرج ناکردنش را ادبار .
خواجه عبدالله انصاری
کلمات کلیدی:
زن شاهکار خلقت است .
برنارد شاو
زیباترین خوی زن ، نجابت اوست .
ارد بزرگ
در دنیا تنها دو چیز زیباست ، زن و گل .
مالرب
انتقام شیرین است مخصوصا برای زنان .
بایرون
تمدن چیست ؟ نتیجه نفوذ زنان پاکدامن است .
امرسون
زن رسماً مربی مرد و مهّذب اخلاق اوست
. آناتول فرانس
اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسی پرورش می داد ؟ .
ناپلئون
مردها را شجاعت به جلو میراند و زنها را حسادت.
برنارد شاو
نگهداری دم ماهی و دل زن از مشکلات است . آرتور
شوپنهاور
به سراغ زنان می روی ؟ تازیانه را فراموش مکن ! .
فردریش نیچه
مردان آفریننده کارهای مهمند و زنان به وجود آورنده مردان .
رومن رولان
اگر از طبقه بالا زن بگیرید، بهجای خویشاوند ارباب خواهید داشت.
لئوپول
مردان قانون وضع می کنند و زنان اخلاق به وجود می آورند.
کونته ورسیه
با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد .
بردون
خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند .
رابیندرانات تاگور
زن همیشه سن خود را از تاریخ ازدواج حساب می کند ، نه تاریخ تولد .
ارهارد
هرچه ایمان مرد به هوشش بیشتر شود زن بهتر میتواند گولش بزند .
لرد بایرن
زن تاج سر آفرینش است ، او شریک زندگی و یار ساعات درماندگی است.
گوته
زنانیکه می خواهند مرد باشند،زنانی هستند که نمی دانند زن هستند
.الکساندر دوما
برای تحمل شدائد زندگی باید عاشق چیزی بود ، کاری ، زنی ، آرمانی و ...
مارکوس آنا
زن کودکی است که با اندک تبسم خندان و با کمترین بی مهری گریان می شود .
هرود
منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود.
لامارتین
چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش .
ویلیام شکسپیر
جنبش تساوی خواهی زنان موجب می شود زن از زنانه ترین غرایز خود دور می شود .
فردریش نیچه
شیرین ترین سخنان در زندگی ، خوش آمد گویی بی غل و غش زن به شوهر خویش است .
جورج ولز
زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمیتوانند خود را زیبا جلوه دهند.
برنارد شاو
هر کجا مردی یافت شد که به مقامات عالیه رسیده یقیناً زنی پاکدامن او را همراهی کرده است .
شیلر
زن عاقل به تربیت همسرش همت می گمارد, و مرد عاقل می گذارد که زنش اورا تربیت کند .
مارک تواین
هیچ چیز غرور مرد را مثل شادی زنش ارضاء نمی کند ، چون همیشه آنرا مربوط به خود می داند .
جونسون
مردانی که بیشتر از حقوق و هنجار زنان پشتیبانی می کنند خود بیشتر از دیگران به نهاد زن می تازند .
ارد بزرگ
زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند.
داستایوفسکی
اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد کمتر دچار گسست می شوند .
ارد بزرگ
زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمایشگر پاکی ، نمونه عطوفت و چشمه عنایت است .
اقبال لاهوری
آیند? اجتماع در دست مادران است . اگر جهان به میانجیگری زن گرفتار شود ، تنها اوست که می تواند آن را نجات دهد .
ابوفور
به هر اندازه که زن آرام و مطیع و با عصمت و با عفت است ، به همان انداز? قدرت فرمانروایی او شدیدتر و استوارتر است .
میشله
آیا برده هستی؟
پس دوست نتوانی بود
آیا خودکامه هستی؟
پس دوستی نتوانی داشت
در زن دیر زمانی است که برده ای و خودکامه ای نهان گشته اند از این رو زن را توان دوستی نیست او عشق را می شناسد و بس .
فردریش نیچه
زن وقتیکه دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد .
آلفونس دوده
زنان تحصیلکرده همسران خوبی از آب در می آیند , زیرا برای اینکه توضیح بدهند که چرا غذا شور یا بیمزه شده است کلمات بیشتری در اختیار دارند.
باب هاپ
کسانیکه ازدواج کرده اند خود را ناراضی نشان می دهند و می گویند زن بد است ، زیرا می خواهند فقط و فقط خودشان از این موهبت تمتّع گیرند .
دیسرائیلی
خودپسندی زنان بزرگترین علت بد بختی ایشان و زوال خانواده هاست . هیچ چیز به انداز? خودپسندی زن ها بنای خانواده ها را ویران نکرده است .
چارلی چاپلین
کشتن میل ستیزه جوئی در بسیاری زنان کاری بی اثر است و درست مانند آن است که سعی کنی با فشار بادکنکی را در زیر آب نگه داری دوباره بیرون می زند!! .
ورا هتریکس
زن ها علاق? زیادی به ریاضیات دارند ، زیرا آنها سن خود را تقسیم بر دو و قیمت لباسهایشان را ضرب در دو و حقوق شوهرانشان را ضرب در سه می کنند و پنجاه سال هم بر سن بهترین دوستان خود می افزایند .
مارسل آشار
کلمات کلیدی:
امام علی(ع):از دست دادن دوستان،غربت است.
امام علی(ع): حسادت دوست از سستی صداقت اوست.
بوذرجمهر: شکفتگی پیشانی(گشاده رویی) فرو نشاندن اتش دشمنی است.
بزرگمهر: اگر با کسی دشمنی کنی ، با عدالت باش.
اندره ژید : اغلب ، دوستان ما ، خطر ناکترین دشمنان ما هستند.
امام صادق(ع) : به یکدیگر ارمغان فرستید ، تا دوست یکدیگر باشید.
محمد مسعود: دوستی و دشمنی اشخاص احساساتی قابل دوام نیست.
بزرگمهر : با دوستانت چنان رفتار کن که حکمیت کسی را نخواهی.
رسول اکرم(ص): به مردم دشنام مده که دشمنی انها را برای خود بدست اوری.
امام علی(ع): رغبت مکن به رفاقت با کسی که از تو دوری می جوید.
ژولین بندا: پول برای شما دوستانی بد و دشمنانی عالی ایجاد می کند.
رسول اکرم (ص) : دوستی با مردم ، نیمی از خردمندی است.
رسول اکرم(ص):وقتی بر دشمن خود قدرت یافتی به شکرانه ی قدرت از او در گذر.
بزرگمهر: عاقل با دوستان به شیوه ای سر می کند که به سرزنش نرسد.
امام رضا(ع): دوست هر کس عقل و دشمنش جهل اوست.
بزرگمهر: غریب در دنیا کسی است که دوست نداشته باشد.
ابوسعید ابوالخیر: هر که در دوستی دنیا بود ان دل پراکنده بود.
سولون: در انتخاب دوست، شتاب مکن و به تعجیل از دوستان روی مگردان.
امام صادق(ع): مردم را نکوهش مکن که بی دوست خواهی ماند.
ناپلئون بناپارت:نایاب ترین چیزها در جهان،دوست صمیمی است.
لقمان: ناگوارتر از مرگ، شماتت دشمن است.
فیثاغورث:دوست تو کسی است که هرگاه کلمه ی حق از تو بشنود خشمناک نشود.
امام صادق(ع):آنانکه سفها و نادانان را به دوستی گیرند خوار و بی مقدار شوند.
امام صادق(ع): کسی را که به دوستی گرفتی نه با او مزاح کن نه جدل.
|
کلمات کلیدی:
متن حاضرخلاصه ای است از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی فاضل میبدی با موضوع بدعت های پس از رحلت پیامبر(ص) در ویژه برنامه تعزیت آفتاب که به همت کانون فرهنگی مسجد الحسین (ع)میرنشانه کاشان به منظور بازشناسی قیام امام آزادگی در تاریخ 25/11/85 برگزار گردید.
پس از رحلت پیامبر(ص) جلوی آزادی بیان و مطرح شدن مسائلی پایه ای از قبیل سابقه بعضی از افراد که در حکومت آینده دخیل بودند گرفته شد. همینطور جلوی مطرح شدن پاره ای از احادیث مربوط به پیامبر که اشاره به چگونگی حکومت و فرد مورد نظر برای حکومت را داشت گرفته شد. پس اولین بدعت جلوگیری از آزادی بیان و آگاهی و دومین بدعت در مسئله رهبری جامعه مسلمین بود. که این بدعت ها باعث انحراف در مسیر دین شد. عده ای می گویند که رهبری باید توسط مردم انتخاب شود و پس از پیامبر مردم خود خلیفه را انتخاب کردند و انتخاب صحیح انتخابی است که مستقیما توسط مردم صورت گرفته باشد. حال آنکه رهبری جامعه مسلمانان پس از پیامبر با رای مستقیم تمام مردم انتخاب نشد و فقط در مورد انتخاب امام علی(ع) برای خلافت این امر محقق شد. نمونه هایی از اعتراض به نحوه انتصاب خلیفه پس از پیامبر توسط برخی بزرگان صورت گرفت از قبیل ابوذر غفاری و خطبه افشاگرایانه ی زهرا(س). پس از رحلت پیامبر دوباره آداب و رسوم جاهلیت به شکلی دیگر به جامعه بازگشت. اسلام آداب جاهلیت را از جامعه ریشه کن کرد و زمینه ساز زندگی بهتر و راحتتر برای مردم شد. حال آنکه در دل دو بدعت گذاشته شده دو بدعت خطرناک دیگر متولد شد. اول ناامنی سیاسی که باعث شد آدم ها در نظام سیاسی جدید سر جای خود نباشند. عالمان دین لجام به دهانشان زده شد و جاهلان جامعه بزرگ داشته شدند و جهل و جهالت به ارزش بدل شد. دوم ناامنی اقتصادی که نارضایتی عمومی را در پی داشت. علی(ع) چهار چیز را موجب سرنگونی حکومت ها بر می شمرد: 1- آدم های پست, بی مایه, نا لایق و بی سواد را جلو انداختن.2- انسان های فاضل را عقب انداختن.3- به فروعات چسبیدن و 4- ریشه ها و اصول را رها کردن و از بین بردن.
در نهج البلاغه داریم که جامعه ای که خداوند و پیامبران به دنبال تحقق آن بوده اند جامعه ای شاداب, سربلند و با نشاط است و نه جامعه ای غمگین و ناامید از آینده.
دین, پیامبر و قران آمده اند تا رنج بشریت را کم کنند و زندگی را برای انسان آسان کنند. حال این سوال پیش می آید که چرا پیامبران این همه با رنج زیسته اند؟ جواب این است که آنها رنج کشیده اند تا رنج انسان ها را کم کنند. و آنها الگوی رنج و درد نیستند.
خداوند در سوره نحل در معرفی خصوصیات یک جامعه آرمانی می فرماید: 1- آرامش جامعه. 2- اطمینان در روح و دل مردم و آزادی بیان و دوری از ترس و اضطراب. 3- رونق در رزق و روزی مردم.
با پیدا شدن بدعت ها ( به عنوان مثال ممنوعیت نقل احادیث موثق پیامبر, جعل احادیث به نام پیامبر که در جهت نگهداشتن مردم در ناآگاهی بود, در زمان معاویه جلوگیری از انتقاد به وی و ممانعت از ارتباط مردم شام و مدینه)پس از پیامبر در جامعه اسلامی جامعه آرمانی پیامبر به یک جامعه آزاده کش و ظالم تبدیل شد. مانند سرنوشت ابوذر غفاری که به دست افرادی کشته شد که داعیه دینداری داشتند.
لازم به یادآوری است که دین هم مانند هر امر دیگری در معرض آفت می باشد همانطور که ایجاد شکاف های اعتقادی یکی از آفات دین می باشد. و یا معاویه خود را مستقیما منصوب از طرف خدا می دانست حال آنکه تنها علی (ع) منصوب خدا و در عین حال منتخب مردم بود.
پس از تبدیل حکومت اصیل اسلامی زمان پیامبر به حکومت پادشاهی در زمان معاویه, روند انتخابی خلیفه حذف و یزید مستقیما توسط خود او انتخاب شد و این یکی دیگر از بدعت های پس از رحلت پیامبر بود. این جاست که حسین(ع) می فرماید: اگر جامعه ای بخواهد گرفتار پیشوایی مثل یزید شود باید فاتحه اسلام را خواند در این جا بود که حسین جبهه گیری خود را علیه سیستم حاکم به عنوان یک منتقد و مصلح معرفی کرد.
85/11/25
© کپی رایت توسط : Bidargaran:::بیدارگران:::کانون فرهنگی مسجد الحسین (ع) - میر نشانه - کاشان (کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مطالب فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است .
کلمات کلیدی:










امشب کلمات در خلوت دل من مستند،
چه بی شرمانه میخندند و می رقصند،
و از شراب افکار من می نوشند،
و چه بی پروا لبهای بسته و تشن? مرا با جامی از بوسه گشودند،
تا نگاه مشتاقم را با لبخندی بی تاب ،رسوا کنند،
و من در مستی اغوا شدم و به مهر سوگند خوردم،
باور رویاهای من رنگ دست های پاییز شد،
مثل ابر خاکستری شدم،
مثل باران جاری شدم،
مثل پاییز عاشق شدم.
مینا 5/7/87
کلمات کلیدی:
چارلز بوکوفسکی
برگردان: بهمن کیارستمی مادرم یک سال زودتر از پدرم مرده بود. یک هفته بعد ازاین?که پدرم مرد، من تنها، توی خونه?ش بودم. خونه?ش در آرکادیا بود و من که نزدیک?ترین کس او بودم، چند روز بعد از مرگش، سر راه سانتا آنیتا به سرم زد که به خونه?ش سر بزنم . از کتاب: موسیقی آب گرم – نشر ماه?ریز
مراسم کفن?ودفن تموم شده بود، برای همین هم هیچ?کدوم از همسایه?ها من?رو نمی?شناختند. رفتم توی آشپزخونه، از شیر یه لیوان آب برا خودم ریختم و خوردم. بعد اومدم بیرون دیگه نمی?دونستم چه کاری می?تونم بکنم. توی حیاط یه شیر آب بود بازش کردم و شروع کردم به آب دادن باغچه. همون?طور که اون جا وایساده بودم، می?دیدم که پرده?ها کنار می?روند و بعد همسایه?ها یکی یکی از خونه?هاشون میان بیرون. یک زن از خیابون رد شد و اومد تو پرسید: - شما هنری هستید؟
جواب دادم که هنری هستم.
- چند سالی بود که ما پدر و مادرتون رو می?شناختیم.
بعد شوهرش آمد و گفت :
- مادرتون رو هم می?شناختیم.
من خم شدم، شیر آب روبستم و گفتم:
- اگه دوست دارین می تونیم بریم تو.
اون?هاخودشون رو معرفی کردند تام و تلی ملیر. بعد رفتیم داخل خونه.
- چه?قدر شبیه پدرتون هستین !
- بله اینو زیاد می?شنوم.
- روبه?روی هم نشستیم و هم دیگه رو نگاه کردیم.
زن گفت:
- آ ... پدر شما چه?قدر نقاشی داشته . نقاشی دوست داشت نه؟
- آره این?طور به نظر می?رسه.
- اون نقاشی آسیاب بادی یه، توی غروب آفتاب چه?قدر قشنگه .
- اگه می?خواین می?تونین برش دارین .
- واقعاً؟
زنگ در به صدا در اومد، دوتا همسایة دیگه بودند، گیبسون?ها. اون?ها هم گفتندکه سال?ها درهمسایگی پدرم زندگی کرده بودند، بعد خانوم گیبسون گفت:
- شما چه?قدر شبیه پدرتون هستین!
- هنری اون نقاشی آسیاب بادی روداد به ما.
- چه خوب. من عاشق اون نقاشی اسب آبی?ام .
- می?تونین برش دارین خانم گیبسون .
- راست میگین؟
- آره، حتما.ًً
زنگ دوباره به صدا دراومد ویک زوج دیگه وارد شدند. درونیمه باز گذاشتم. بعد مردی سرش روآورد تو:
- من داگ هودسن هستم، خانومم رفته سلمونی .
- بیایید تو آقای هودسن .
بقیه هم داشتند می?رسیدند. اون?ها که بیشترشون زن و شوهر بودند، شروع کردند به پرسه زدن توی خونه .
- خیال دارین این?جا رو بفروشین؟
- فکر کنم بفروشمش .
- این جا محلة خوبیه .
- بله، می?بینم.
- آ.. قاب اون تابلو چه?قدر قشنگه. ولی نقاشیش چنگی به دل نمی?زنه.
- می?تونین قاب رو بردارین.
- با نقاشیش چه کار کنم؟
- بندازنش دور.
بعد به دور و بری?ها نگاه کردم:
- لطفاًً هر کس هر تابلویی رو که دوست داره بر داره.
اون?ها هم همین کار رو کردند. چیزی نگذشت که دیوار خالی شد .
- این صندلی هارو لازم ندارین؟
- نه، فکر نکنم .
دیگه حتی رهگذرهایی که از جلوی خونه رد می?شدند هم سرشون رو می?انداختند میومدند تو. اون?ها دیگه زحمت معرفی کردن خودشون رو هم نمی?کشیدند. یه نفر با صدای بلند پرسید:
- این کاناپه چی؟ لازمش دارین؟
- نه لازم ندارم .
کاناپه هم رفت از خونه بیرون. بعدنوبت به میز گوشة آشپزخانه و صندلی?ها شد.
- هنری شما این?جا توستر دارید؟
توستر روهم بردند.
- این ظرف?هارو هم که لازم ندارین، دارین؟
- نه .
- این سرویس نقره چی؟
- نه .
- اگه این فنجونهای قهوه وهمزن رو هم لازم ندارین، ببرمشون.
- ببرینشون .
یکی از خانم?ها در قفسة آشپزخونه رو باز کرد:
- این میوه?ها رو چی؟ فکر نکنم تنهایی بتونین از پس شون بر بیاین.
- خیله خب. هر کس می?خواد می?تونه یه کم بر داره فقط سعی کنین به همه یه اندازه برسه .
- من توت فرنگی?هارو می خوام !
- من هم انجیرهارو !
- من هم مربا رو می?برم !
- آدم?ها میومدند، می?رفتند و با آدم?های تازه برمیگشتند.
- هی این?جا پنج بطر ویسکی هم هست. هنری ! شما که مشروب نمی?خورین ؟
- اون?ها رو بذارین باشن .
خانه داشت کم کم پر از آدم می?شد. از توالت صدای کشیدن سیفون اومد و بعدش صدای شکستن ظرفی از آشپزخونه.
- بهتره این جارو برقی رو نگه دارین. برای آپارتمان?تون به درد می?خوره.
- باشه نگهش می?دارم.
- توی گاراژ یه مقدار وسایل باغبونی هست لازمشون که ندارین؟
- چرا، اونها به دردم می?خورن .
- برا اونها پونزده دلار به?تون می دم .
- باشه .
مرد پونزده دلار به?م دادو من کلید گاراژ رو دادم به?ش . چیزی نگذشت که صدای ماشین چمن زنی که داشت کشیده می?شد به اون طرف خیابون بلند شد .
- هنری پونزده دلار برای اون همه وسیله واقعاً مفت بود ارزش اون?ها خیلی بیشتر بود .
من جواب ندادم
- ماشین رو چه?طور؟ مال چهار سال پیشه .
- فکر کنم ماشین رو نگه می?دارم.
- حاضرم پنجاه دلار هم به?تون بدم.
- فکر کنم ماشین رو نگه میدارم.
یه نفر فرش اتاق جلویی رو لوله کرد و برد بعد وقتی که دیگه چیز دندون?گیری باقی نموند ه بود یکی یکی رفتند . فقط سه چهار نفر مونده بودند که اون?ها هم زیادنموندند. شلنگ آب، تخت?خواب، یخچال، اجاق گاز و یه حلقه کاغذ توالت، تنها چیزی بود که باقی مونده بود .
- از خونه اومدم بیرون و در گاراژرو بستم. من داشتم در گارژ رو قفل می?کردم که دوتا پسر بچة اسکیت?سوار جلوی خونه وایسادند .
- اون مرده رو می?بینی؟
- آره.
- باباش مْرده .
اون ها اسکیتکنان رفتند. بعد من شلینگ آب رو بر داشتم. شیر رو باز کردم و باغچه رو آب دادم .
حروف?چین: فریبا حاج?دایی
نسخه قابل چاپ
شناسه : PS1663
تاریخ ارسال : سه شنبه 15 آبان 1386
کلمات کلیدی: