سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند زنده است؛ اگر چه مرده باشد . نادان مرده است؛ اگر چه زنده باشد . [امام علی علیه السلام]
یادداشتها و برداشتها
 
سخنان حکیمانه
سخنان حکیمانه یکشنبه هفتم مهر 1387

سخنان

 

بهتراست برای چیزی که هستی مورد نفرت باشی ،
تا اینکه دوستت داشته باشند برای آن چیزی که در واقع نیستی.
***انسان ها ممکن است سخنانت را فراموش کنند ..
ولی هیچ زمان احساسی را فراموش نخواهند کرد که تو باعث شدی تا تجربه اش کنند  .
اهمیت عاشق بودن بیشتر از مورد علاقه کسی واقع شدن هست.
هیچ وقت در مبارزه خودت را محدود نکن ..بلکه با محدودیت هات مبارزه کن.
وقتی به گذشته نگاه می کنم چیزی که باعث می شود افسوس بخورم این است که اغلب اوقات
وقتی کسی را دوست داشتم احساسم را  به زبان نیاوردم.
در بین سختی ها و مشکلات فرصت های طلایی نهفته هست.


( نوشته : فرزان)

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/8:: 7:18 عصر     |     () نظر
 
فراموش نکنیمکه هستیم
فراموش نکنیمکه هستیم ! دوشنبه هشتم مهر 1387

در کتاب حکایت پارسایان داستان 93این حکایت را آورده که:
چوپانى به وزارت رسید . هر روز بامداد بر مى خاست و کلید بر مى داشت و در خانه پیشین خود باز مى کرد و ساعتى را در در خانه چوپانى خود مى گذراند . سپس بیرون مى آمد و به نزد امیر مى رفت .
شاه را خبر دادند که وزیر هر روز صبح به خلوتى مى رود و هیچ کس را از کار او آگاهى نیست . امیر را میل بر آن شد تا بداند که در آن خانه چیست . روزى ناگاه از پس وزیر (چوپان ) بدان خانه در آمد . وزیر را دید که پوستین چوپانى بر تن کرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى خواند . امیر گفت : اى وزیر!این چیست که مى بینم ؟ وزیر گفت : هر روز بدین جا مى آیم تا ابتداى خویش را فراموش نکنم و به غلط نیفتم ، که هر که روزگار ضعف ، به یاد آرد، در وقت توانگرى ، به غرور نغلتد.
امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون کرد و گفت : بگیر و در انگشت کن ؛ تاکنون وزیر بودى ، اکنون امیرى !

< type=text/java>GetBC(360);


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/8:: 7:15 عصر     |     () نظر
 
عید فطر مبارک


                  برای شما 

   کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید 

         هر روزی که در آن خدا نا فرمانی نشود آن روز عید است .                   " امام علی(ع) "

          بود آن روز بر ما عید مطلق

         که در جنبش در آید پرچم حق

   عید نماد پیروزی شادمانی  جشن و نشاط است . عید فطر جشن پیروزی سپاه سپیده بر نیروهای شبرنگ اهریمنی است . دین باوران سبزدل جان را در جویبار رمضان شسته  سپاه سیاه شب را درهم شکسته و بر اریکه سپید سحر - رهایی از قفس  و پیروزی بر هوا و هوس را جشن می گیرند .

     روزه داری که در لحظات پر رمز و راز رمضان دل را از زباله رذایل پیراسته و با زیور قضایل آراسته  عید فطر را جشن پیروزی و آغاز بهروزی می داند .

     اوج و عروج پرنده دل در گرو خروج از گل است . تا پرنده دل از گل نرهد بر اوج فضایل نپرد . ایمان شیرازه کتاب زندگی است . بدون این شیرازه  کتاب روزهای زندگی  اوراق پراکنده ای است در دست باد . صحیفه حیات  صفحاتی است از آفات . هر برگی به رنگی  و هر رنگی سایه ای از ننگی است . 

      روزه داران پیروز  ستارگان ثواب را از آسمان آبی محراب صید کرده اند . ستارگانی که دل را صفا می بخشند و درد دل را شفا . نمازشان ضریح سبز یاد است و تسبیح سرخ فریاد . آنان با این سیمرغ زرین از قاف زمین به طواف یقین می رسند . روح انسان پرنده ای خوش آهنگ است و دنیا قفسی تنگ . نماز کلید طلایی رهایی است از این زندان تنگ تنهایی . روزه داران  نماز را تنها همدم تنهایی و یگانه شاهد شکیبایی می دانند و بر این باور ند که هر که از بند " تن " رها شود در جمع " تن " ها  " تنها " شود ! اینان رهاتر از موج اند وفراتر از اوج .

       آن دلسوخته خودساخته - شریعتی - گفت : "

      " علی تنهاست !" آری چون انسان در این دنیا تنهاست . اگر یاد سبز خدا نبود  چه کسی حجم زرد تنهایی های انسان را پر می کرد ؟!

       اگر امید سبز " قرب الهی " در دل نمی شکفت  چسان می شد این " غربت " را در گل نهفت ؟!

      اگر نبود این  " ذکر زلال "- " فکر ضلال " انسان را ملول می ساخت و پیوسته در " ملال " می سوخت !

      در عید سعید فطر روزه دار پیروز  سر فراز و دل فروز پیروزی یک ماه مجاهدت را جشن می گیرد . او یک ماه از هوا و هوس گریخته و با دیو نفس درآویخته . دل را با یاد دلدار نرم  و با عشق او گرم کرده است .

      تیره دلان زهر زور نوشیده اند و او نهر نور . آنان از ضلال سراب سیراب شده اند و او از ذکر زلال محراب . دیگران در فکر فریب اند و او در ذکر حبیب . بی خدایان در دام غرور اسیرند و او سیر . آنان در زنجیر اسارت اسیرند و او بر سریر امارت امیر . بندگان هوس با خوردن خوراک خوشگوار خوش اند و او با دل سپردن به یار . آنان به خاک دل بسته اند و او از افلاک وارسته . دنیا دوستان فریفته حباب اند و او شیفته حبیب . اینان در تمنای خیال اند و او در " منا"ی وصال . 

          روز اول ماه شوال عید فطر - یکی از دو عید بزرگ جهان اسلام - است . جشن و سرور این عید فرخنده به خاطر پیروزی و موفقیت در رزم بزرگ و آزمون سترگ روحی و جسمی و انجام یک فریضه ارزشمند دینی و پایان یک ماه تمرین هوس سوز و زندگی ساز " روزه " است . 

     دین باوران حق یاور هر ساله در ماه مبارک رمضان در پرتو یک ماه روزه داری و تزکیه  با زلال " عبادت"  ضلال " عادت " را می شویند و با پای " جان" راه " جانان " را می پویند . عید فطر جشن وصال است و مرحله ای از کمال .

       جشن و سرور عید فطر با دو عبادت اصیل آغاز می شود : تجدید پیمان با خالق و تحکیم پیوند با مخلوق .

      مسلمین با تکبیر نماز عید به نیایش با خدا می پردازند و با پرداخت زکات فطره  فقر و فاقه را ریشه کن می سازند . جالب است که ویزای ورود به نماز عید فطر  پرداخت زکات فطره است . پرداخت فطریه نشانه تحکیم پیمان و پیوند اغنیا با نیازمندان و فرودستان جامعه است . اگر این فریضه مالی به صورت صحیح اجرا شود  بسیاری از مشکلات مالی و اجتماعی جامعه اسلامی برطرف می گردد . ادای این زکات  گامی است به سوی استقرار عدالت اجتماعی . عدالتی که تضمین کننده پویایی و پایایی نظام اجتماعی است .

       عید سعید فطر - جشن پروزی حق باوران - بر همه یاوران حق مبارک باد !

                    ( نویسنده : سیدعلیرضا شفیعی مطهر )

           



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/8:: 6:58 عصر     |     () نظر
 
افسردگی افغانها در هجرت

افسردگی افغانها در هجرت

افغانها احتمالاً افسرده ترین و عصبی ترین مهاجران در کشورهای اروپایی و امریکا هستند. از وضعیت شان ناراضی هستند. از بی فرهنگی و بدفرهنگی مردمان اصلی کشورهایی که به آنها پناه داده اند، شاکی اند. گذشته ی شان را در افغانستان با حسرت یاد می کنند.
ارزیابی دلایل این وضعیت کار یک نفر نیست. به ویژه اگر این نفر آدم پراکنده نویسی باشد مانند من که هیچ چیزی را در این وبلاگ چندان جدی نمی گیرد. حوصله اش را ندارد. در پیشانی صفحه اش هم نوشته که دلتنگی هایش را اینجا می گذارد.
به هر حال، دیروزی با دوستی تیلفونی صحبت می کردم در لندن. او هم ناراض بود از وضعیتش. با آن که آدم بالنسبه موفقی است، با زن و اولادهایش در لندن زندگی می کند. تازه ام بی ا اش را گرفته و این علاوه بر مدرک پزشکی که در اوایل دهه 70 در کابل گرفته بود.
من و او در صحبت های مان به این نتیجه رسیدیم که:
انگلیس ها و در کل اروپایی ها برای مهاجران به اصطلاح ایرانی ها تره هم خورد نمی کنند. آنها مردم عملگرایی هستند و چون هیچ نوع فوق العادگی را از مهاجران و آنهم از نوع افغانش انتظار ندارند، دلیلی نمی بینند با ما صمیمی و خودمانی شوند و ما را به خانه هایشان دعوت کنند. کاری که ما اغلب با خارجی ها در وطن خودما می کردیم و می کنیم؛
اکثر آنهایی که به اروپا خود را رسانده اند، یا گلیم شان سبکتر بوده و یا شانه های مالی قویتر داشتند. گلیم سنگینتر ها و شانه باریک ها یا در افغانستان ماندند و یا در ایران و پاکستان زمینگیر شدند. آنهایی که شانه های مالی قویتر داشتند، مسلماً در افغانستان یک کاره یی بودند. منصبی داشتند و هر روز کسی میزشان را پاک می کرد، چای برایشان می آورد، در موتر را برایشان باز می کرد و امتیازات پوچ دیگر از این قبیل داشتند. حالا آنها در اروپا چی کاره اند؟ هیچ. زیرا ظرفیت آنها ایجاب نمی کند و اجازه نمی دهد، در انگلیس یا فرانسه هم رییس باشند. و کسی میزشان را پاک کند و چای برایشان بیاورد. بنابراین، آنانی که افسرده هستند، پشت همان چایدار و راننده ی شان دق شده اند و پشت آن جایگاهی که در وطن داشتند. در بازار انصاف، ظرفیت این رییس های افغان در اروپا در حد راننده و چایدار است نه بیشتر که آن کار را هم نمی کنند چون کسر شان تلقی می شود؛
اکثر افغانهای نسل پدر در اروپا بیکارند. وقتی آدم بیکار باشد، ناگزیر روز و شب را به نحوی پر کند. ساده ترین راهش به یاد آوردن خاطرات و انتقاد از وضعیت موجود کشوری است که در آن زندگی می کنند آنهم با کسانی مثل خودشان. و این دلتنگی و افسردگی را بیشتر می کند، نه کمتر. چون با کسانی اختلاط می کنند که مثل خودشان به روز نمی شوند. چیز نو نمی آموزند. بنابرین محور صحبت ها همان مسایل تکراری است، مثلاً، اخلاق آزاد اروپایی ها را انتقاد می کنند و این که سکس مثل هر متاع دیگر در یک گوشه یا گوشه های شهر عرضه می شود، و این برای افغانهای نسل پدر ناراحت کننده است. به این نمی اندیشند که بخشی از کمک سوسیال به خودشان، حاصل عرقریزی همان خانمهاست.
اکثر افغانهای نسل پدر، حتی فرهنگیان شناخته شده ی ما (شناخته شده البته در افغانستان)، لج کرده اند که زبان مردم کشوری را که به آنها پناه داده اند، نیاموزند. اگر هم زبان می دانند، فقط در سطح برآورده ساختن ابتدایی ترین نیازمندی هایشان است: این چند است؟ یک پاکت از آن بدهید، یک قوطی از این... خوب، این طوری نمی شود مردم یک کشور را و فرهنگش را شناخت. بدون روزنامه خواندن، بدون کتاب خواندن، بدون آمیزش با مردم این سرزمین. ما افغانها در اروپا تنها هستیم زیرا کوچکترین تلاش برای جالب ساختن خود برای اروپایی ها نمی کنیم. ما همصحبت های جالب برای اروپایی ها نیستیم. باید مطمئن بود که عتیق رحیمی در فرانسه با نخبگان فرهنگی آن کشور سر و کار دارد. باید اطمینان داشت، خالد حسینی در امریکا مثل ماهی در آب است. آنها خود را جالب ساخته اند و خود را جالب ساختن، ضرور ساختن، زحمت دارد. و زحمت کشیدن با طبیعت اکثر افغانها جور نمی آید. اگر می آمد، وضع وطن ما چنین نمی بود که امروز است.
در آخراین پرسش مطرح شد: مثلاً تصور کنیم، آقای عبدالکریم خرم اگر روزی مهاجر شود و به اروپا بیاید، با وجود تجربه ی کاری به عنوان وزیر فرهنگ یک کشور، در بازار کار اروپا روی چه سمتی می تواند حساب کند؟
هر دوی ما خندیدیم.
برای امروز همین کافیست. اگر فرصت و حوصله ی بیشتر می داشتم به قول کارل مارکس، این نوشته کوتاهتر می بود.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/8:: 4:57 عصر     |     () نظر
 
مورچه های بی آزار

مورچه های بی آزار

ملامتوکل آخوند مصاحبه ی اختصاصی با بی بی سی کرده و ادعا که طالبان از حمله ی 11 سپتمبر خبر نداشتند. و ابراز تأسف که طالبان را به کنفرانس بن دعوت نکردند. کار کمیسیون تحکیم صلح مجددی را نیز در این مصاحبه به هیچ گرفته و گفته که طالبان به این راضی نیستند که تنها برگردند به خانه ی شان. آنها بیشتر از این می خواهند. حرف های این دیپلومات سابق طالبان را که به زبان آدم ترجمه کنیم، به این معناست که طلبه ی کرام می خواهند در قدرت سهمی داشته باشند.
سهم دادن طالبان در قدرت هیچ معنایی جز تکرار فاجعه ی سهمگیری حزب هیتلر در قدرت آلمان نیست. طالبان به خوبی ثابت کرده اند که استعداد چه کارهایی را دارند.
از سوی دیگر، اینهمه نماینده در پارلمان که در تعصب دینی، مذهبی و قومی گوی سبقت را از طالبان هم برده اند، با اینهمه وزیر متعصب، در راس شان آقای خرم، آیا بازهم طالبان از کمبود سهمگیری در قدرت شاکی اند؟
در کابل وقتی با چنین حالت هایی آدم بر می خورد، کوتاه می گوید: همد غری هم نری!
اگر آدم در مورد طالبان فقط از زبان متوکل آخوند بشنود، چنین معلوم می شود که طالبان مورچه های معصومی بودند نه چیزی بیشتر.
آما آیا واقعاً چنین است؟
مثل این که به خاطر بی کفایتی دولتمردان کنونی از یک سو و بلا به پس تان گویی جامعه ی جهانی از سوی دیگر، عده یی هستند که دوران طالبان را با نوستالژی یاد می کنند. و بازهم مثل این که سوره والعصر تنها در افغانستان مصداق عملی پیدا می کند.
من از این بابت ناراحتم. شما را نمی دانم و کاری هم به کار تان ندارم.

Posted by علی رمضانی

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/8:: 4:45 عصر     |     () نظر
 
I love you و باقی ماجرا

I love you و باقی ماجرا






وزنیسنسکی شاعر معاصر پسامدرن روسیه در باره ی موضعگیری هنرمند، در مصاحبه ی تلویزیونی در سال 1995 خاطره ی جالبی را تعریف کرده بود:
"در دهه ی 60 امریکا رفته بودم. به مجلس شعرخوانی شاعران امریکایی دعوتم کردند. رفتم.
شاعران با صدای نرم و نازک و نارنجی شعرهای شان را می خواندند و در آن میان جمله ی مالیخولیایی “I love you” که با صدای لطیفی خوانده می شد، چون نخ سرخی از میان دانه های واژگان شعرها می گذشت.
از آن میان کسی با صورت نتراشیده و لباس غیر رسمی، پتلون کاوبای و تی شرت برخاست و شعرش را با صدای خشنی خواند .شعر با این مصراع شروع شد و همین مفهوم در سراسر شعر گسترده بود: “I Fu… you!”
حاضران همه آه کشیدند و به هیجان آمدند و احسنت گفتند و گفتند: این است، شعر واقعی!
از آن به بعد صدای ناخراش، سر و صورت پیرایش نشده و تی شرت میان شاعران مد شد. همه ی شاعران پیرامون همان جمله قلم می زدند و آن عمل را از ابعاد گوناگون بررسی می کردند و در شعرهایشان می آوردند.
در اوایل دهه ی90 باز هم امریکا رفتم. بازهم به مجلس شعرخوانی دعوتم کردند. از قضا همان سالون بود. همه شعرها با صدای خشن خوانده می شد.
“I Fu.. you” مثل موضوع محوری در تمام شعرها حضور داشت.
ناگهان مردی با لباس منظم، صورت اصلاح شده پشت میکرافون قرار گرفت. او با صدای نرم و لطیف، تازه ترین شعر خود را خواند. شعر با این جمله شروع می شد: “I love you!”. همه آه کشیدند، به هیجان آمدند، آفرین گفتند و گفتند: په! این است شعر واقعی!"

در سال 1999 که او را در مسکو دیدم، آن مصاحبه را به یادش آوردم. به سادگی گفت: بله، همین است دیگر، باید مخالف جریان آب شنا کرد اگر می خواهی به یاد بمانی.

به یاد ماندن- شاید مهمترین هدف هنر باشد. در غیر آن، به قول اندره ژید، حرفها همه گفته شده اند و به قول خود من در همین لحظه که این سطر ها را می نویسم، زندگی، هنر و تلاش و... فقط تکرار یک دور باطل است...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/8:: 4:38 عصر     |     () نظر
 
من در سرزمین عجایب!

من در سرزمین عجایب!

هیچ کشوری را عجیبتر از ترکمنستان ندیده ام. تا امروز.
سه سال پیش وقتی از مرز زمینی گذشتم و پاسپورتم مهر ترکمنستان خورد، به انتظار دوستم، در حویلی دفتر مرزبانی منتظر ماندم و سگرتی روشن کردم (آن روزها هنوز سگرت می کشیدم). مرزبان جوانی آمد و به انگلیسی شکسته توضیح داد که سگرت کشیدن در آنجا اجازه نیست. تعجب کردم، زیرا من زیر سقفی قرار نداشتم تا این کار اشکالی داشته باشد یا مزاحمتی برای دیگران ایجاد کرده باشد. مرزبان توضیح داد: این دستور رییس جمهور ترکمنباشی کبیر است. سگرت کشیدن فقط در خانه و در رستوران های ویژه مجاز است.
به تصویر بزرگ ترکمنباشی کبیر که با لبخندی مرا به سرزمینش خوش آمدید می گفت، نگاه کردم. او آرام بود و لبخندش از صورتش جمع نمی شد. من ناآرام بودم.
بعدتر دریافتم که آن روزها ترکمنباشی کبیر سگرت کشیدن را ترک گفته و به تمام ترکمن ها و خارجی های مقیم در آنجا دستور داده است تا در هیچ جایی که ممکن است دیگران ببینند، حتی در موتر شخصی نیز، نباید سگرت بکشند!
***
هرچیز بزرگ که در دوران شوروی به نام لنین شهرت داشت، دیگر به نام ترکمنباشی شده بود. شهر ترکمنباشی، خیابان ترکمنباشی، مجسمه ی ترکمنباشی. اما چیزهای دیگری هم نام ترکمنباشی را داشتند که لنین و یا حاکمان حزب کمونیست آن دوران در ذهن خطور نمی کرد، به نام رهبر انقلاب اکتوبر بنامند: چاکلیت ترکمنباشی، آب معدنی ترکمنباشی، ودکای ترکمنباشی، کنیاک ترکمنباشی، خربوزه ی ترکمنباشی... فهرست را خودتان می توانید ادامه دهید. روزهای هفته هم نام های ترکمنباشی، کتابش، مادرش، پدرش و دوستان دیگرش را داشتند. ماه های سال نیز. مثلاً اگر ترکمنی با شما قرار بگذارد، باید بگوید: روز روحنامه، 28 ترکمنباشی ساعت سه بعد از ظهر....
***
در ترکمنستان هرچیز اگر کم بود، قطحی تصاویر و تنواره های ترکمنباشی را حس نمی کردم. شما را دلتنگی ناشی از ندیدن عکس ها و تنواره های ترکمنباشی آنجا تهدید نمی کرد. ترکمنباشی در حال نگاه کردن به ساعتش، ترکمنباشی با کشاورزان، ترکمنباشی در پشت میز کارش، ترکمنباشی کنار موترش... مجسمه های طلایی ترکمنباشی در چار دروازه ی شهر با دو دستی که به سوی آفتاب بلند شده اند. و خود تنواره با آفتاب می چرخید.
***
ترکمنستان 5 شبکه تلویزیونی داشت. هر شبکه مخاطبان خاص خود را داشت. شما می گویید: خوب، این که عادی است و در هر کشوری چنین است. من در پاسخ به شما می گویم: نه، هر شبکه برای گروه سنی خاص بود! شما بازهم، ابرو در هم کشیده و می گویید: اینهم عادی است، در هر کشوری چنین است!
من که از کج فهمی شما عصبانی شده ام، بازهم برایتان توضیح می دهم: آخر در ترکمنستان هر شبکه همان یک موضوع را برای گروه های سنی خاص نشر می کرد!
در هوتل لوکسی که من بودم و غیر از من 11 مهمان دیگر، همه خارجی و برای شرکت در کنفرانسی آمده بودند، دیگر کسی نبود. کارمندان آن هوتل بزرگ دوبرابر مهمانانش بودند. به هر حال، ادامه ی بحث تلویزیون. یک ساعت وقت اضافی داشتم. شبکه اول تلویزیون ترکمنستان را روشن کردم: یک گروه از زنان در اتاقی نشسته اند و یک زن دیگر، "روحنامه" را برایشان می خواند. شبکه دوم: گروهی کودک در یک صنف نشسته اند و زن جوانی به آنها روحنامه می خواند. شبکه سوم: گروهی جوان در سالونی نشسته اند و جوانی دیگر برای آنها روحنامه می خواند. شبکه چهارم: پیرمردان در زیر سقفی نشسته اند و پیرمرد دیگری برایشان روحنامه می خواند. شبکه پنجم: بحث علمی میان چند تا دانشمند عینکی ترکمن پیرامون روحنامه جریان داشت.
حالا متوجه شدید، چه می گویم؟!
روحنامه کتابی است که به گفته ی نویسندگانش به ترکمنباشی کبیر از طرف خداوند الهام شده است.
من هیچ شکی در فراست خوانندگانم ندارم با این وجود خواهش می کنم، جمله ی پیشین را دوباره بخوانید. بله، من هم شک دارم روحنامه کتابی باشد که آن را ترکمنباشی نوشته است. این کتاب توسط گروهی از نویسندگان ترکمن که افسانه و اسطوره و دین را با تاریخ آمیخته اند، نوشته شده است. در این کتاب چیزهای جالبی می توان یافت. مثلاً این که همه آدمهای کنونی روی زمین، یک زمانی ترکمن بوده اند، زیرا حضرت نوح خود ترکمن بود و او قومش را ترکمن نامید. قرار معلوم، بنابر اعتقادات مذهبی، در توفان نوح همه ی آدمها غرق شدند، جز گروه کوچکی که با نوح ماند. نوح آدم دوم است و پدر مستقیم تمام انسان های کنونی و وقتی حضرت نوح ترکمن باشد، همه ی ما ترکمن هستیم یا بودیم.
***
ترکمنستان ارزانترین کشور روی زمین است که من دیده ام. تا پیش از رفتن به ترکمنستان گمان می کردم، ایران ارزانترین است. اما نه، اشتباه می کردم. یک لیتر بنزین: دو سنت، یا یک افغانی یا 20 تومن. یک کیلوگرام نان: دو سنت، یک افغانی یا بیست تومان. گاز، آب، برق و نمک رایگان است. اگر بخواهی با هواپیما از چارجوی به عشق آباد مسافرت کنی، -فاصله 700 کیلومتر است- باید دو دالر بپردازی، یعنی 100 افغانی یا دو هزار تومان. وقتی یک تصویر فرانکلین (صد دالری) را به غرفه تبدیل ارز می دهی، 220 تا با ارزشترین ترکمنباشی (دو ملیون و دو صد هزار منات) به تو می دهند. حالا اگر مانند من بی تجربه باشی و بخواهی 500 دالر را همزمان تبدیل کنی، باید چمدانی برای انتقال آنهمه پول داشته باشی. از ملیونر شدن به آن سادگی احساس خوبی به من دست داده بود!
***
شبی که فردای آن از ترکمنستان برمی گشتم، به رستوران هوتل رفتم. نوشابه ی گازدار سفارش دادم. گفت: بهترینش ترکمنباشی است. گفتم، بیاورید امتحان کنم. گارسون آورد. امتحان کردم و همه ی خشمم را نسبت به مردی که 5 ملیون انسان را تحمیق کرده بود، بیرون دادم: آه، این ترکمنباشی تان چقدر مزخرف است!
رنگ از رخ گارسون پرید. توضیح دادم که منظورم نوشابه بود و او کمی آرام شد.
زنده باد آرامش در سراسر جهان و به ویژه در دلهای خود ما!
پ.ن. خیلی متأسف هستم که هارد دیسکم یک سال پیش فارمات شد و نمی توانم عکس های این سرزمین عجیاب را برایتان بگذارم.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/8:: 4:27 عصر     |     () نظر
 
چرا این قدر عصبانی شدم؟

چرا این قدر عصبانی شدم؟

از وبلاک گجه لر

چرا؟ چرا؟ چرا؟


موفقیت-بسیار خوب، داری با واقعیت روبه رو می شوی. تو حسابی به دردسر افتاده ای. اما چه طور اتفاق افتاد؟ تو با خشم به دنیا آمدی؟ از دوران کودکی ات شروع شد؟ در دوران نوجوانی؟ وقتی بزرگسال شدی؟ آیا مشکل روحی شدیدی داری؟  ما در این جا به دنبال توضیح هستیم، نه عذر و بهانه. تو فقط و فقط خودت مسوول عصبانیت هستی. اما آگاهی از این که چه طور تا این حد عصبانی می شوی، شاید کمکی باشد که بتوانی تغییراتی در خودت ایجاد کنی. قصه تو چیست؟


 


افراد عصبانی از خانواده ای عصبانی بیرون می آیند


مهم ترین عامل متداول عصبانیت شدید، خانه ای با محیط عصبی است. بچه ها عصبانی بودن را از پدر و مادرشان یاد می گیرند. آن ها می آموزند که چه موقع، چه طور و در چه حد عصبانی شوند، که این سرمشق نام دارد. خانواده های به شدت عصبانی در مقایسه با خانواده های عادی کارهایی متفاوت انجام می دهند و سه عادت مخرب دارند:


تصور می کنند خشم شدید امری عادی و موجه است. هیچ یک از اعضای خانواده گوش شنوا ندارد تا این که بالاخره یک نفر از کوره در برود. سعی می کنند با ابزار خشم مشکل خود را حل کنند.


بد نیست به تک تک این موارد نگاهی بیندازیم.


 



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/7:: 3:46 عصر     |     () نظر
 
عصبانیت در خانواده عصبانی امری عادی و موجه است

عصبانیت در خانواده عصبانی امری عادی و موجه است.



عصبانیت معیاری بزرگ دارد. عصبانیت علامت این است که چیزی ایراد دارد. اما در بعضی خانواده ها، اعضای خانواده  تمام مدت عصبی هستند. شاید از نظر آن ها عصبانیت دلیلی داشته باشد، اگر هم دلیلی نباشد، بالاخره موردی جور می کنند. در چنین خانواده ای از همه انتظار می رود عصبانی شوند. همیشه یک نفر هست که از دست دیگری عصبانی باشد، دست کم یک مورد دعوا وجود دارد، یا شاید هر یک به طور عملی در برابر دیگری جبهه بگیرد. در این قبیل خانواده ها حتی یک لحظه هم آتش بس نیست.


آیا تا به حال به خانه خانواده ای عصبانی دعوت شده ای؟ حتی حضور تو نیز باعث نمی شود آنان آرام و قرار بگیرند. بدترین بخش قضیه این است که از نظر آن ها کل این بگو و مگو، عادی به نظر می رسد و امری پیش پاافتاده است.


 


هیچ یک از اعضای خانواده عصبانی گوش شنوا ندارد


همه طوری تربیت شده اند که فقط در برابر خشم، گوش شنوا داشته باشند.


اعضای خانواده عصبانی سعی می کنند مشکلات را با عصبانیت حل کنند


در این قبیل خانواده ها، به بدترین نحو از عصبانیت سوء استفاده می شود. آن ها سعی می کنند با توسل به خشم، مشکلات خود را حل کنند. درست مثل این است که بخواهی پیچ را با چکش بپیچانی. یادت باشد که عصبانیت علامت است، نه راه حل. تو نمی توانی با ابراز خشم مشکل را حل کنی. عصبانیت تو می گوید که مشکلی وجود دارد، فقط همین. شاید مشکل در درون خودت باشد.




لازم است یاد بگیری خودت را دوست داشته باشی و به خودت احترام بگذاری. راهی است طولانی، اما به زحمت سفر می ارزد.


 


راه های دیگر برای عصبانیت شدیدتر


درست است که دلیل عصبانیت تو این است که در خانواده ای عصبانی بزرگ شده ای، اما راه های دیگری هم برای همیشه عصبانی بودن وجود دارد.


آزارهای جسمی


افراد عصبانی معمولا قربانی های درازمدت آزارهای جسمی هستند. آن ها جان سالم به در برده اما بدجور آسیب      دیده اند و نمی توانند آزار جسمی را فراموش کنند. در عوض، به نظر می رسد هر سیلی و کتکی را به خاطر دارند، هر گونه تحقیر، توهین و تمام لحظات ترس و وحشت ناب را. آن ها هر وقت به یاد آن دوران می افتند، عصبانی می شوند و از کوره در می روند و در رویای تلافی و انتقام هستند.



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/7:: 3:42 عصر     |     () نظر
 
شرمندگی

شرمندگی


شرمندگی یعنی احساس بد داشتن در مورد خودمان؛ در مورد وجود خودمان، نه صرفا بابت کاری که انجام داده ایم، بلکه برای آن چه هستیم. وقتی من احساس شرمندگی می کنم، بدین معناست که چیزی بد در مورد من وجود دارد که برطرف نمی شود.احساس شرمندگی از سه طریق عمده به عصبانیت مربوط می شود. اول، بسیاری از مردم وقتی عصبانی می شوند، احساس شرمندگی می کنند. این افراد اغلب از ابراز خشم اجتناب می ورزند، حتی وقتی دلایل متعددی برای عصبانیت آن ها وجود دارد. دوم، افرادی هستند که به شدت از مردم خجالت می کشند. افرادی که چنین احساسی در آن ها شدید است، اغلب زندگی کلافه کننده و ناگواری دارند. آن ها دایم از دست خودشان عصبانی اند هر کاری که می کنند، از نظرشان به حد کافی خوب نیست و از خود بیزار هستند. سوم، افراد شرمنده به دفعات بیشتری به دیگران می تازند. شرمندگی و خشم ترکیبی ناخوشایند ایجاد می کند، که غضب نامیده می شود. پس اگر بابت شرمندگی زیاد، عصبانی می شوی. شاید به مشاوره نیاز داشته باشی. لازم است یاد بگیری خودت را دوست داشته باشی و به خودت احترام بگذاری. راهی است طولانی، اما به زحمت سفر می ارزد.


بیماری های جسمی و روحی


وقتش رسیده است که از لحاظ جسمی حسابی به خودت برسی. چرا؟ چون بسیاری از بیماری های جسمی و روحی باعث افزایش عصبانیت می شود.




حضرت امام هادی (ع) : از کسی که بر او خشم گرفته ای ، صفا و صمیمیت مخواه و از کسی که به وی خیانت کرده ای ، وفا مطلب ، و از کسی که به او بدبین شده ای ، انتظار خیرخواهی نداشته باش ، که دل دیگران برای تو همچون دل تو برای آنهاست *.


 



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/7:: 3:39 عصر     |     () نظر
<   <<   91   92   93   94   95   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
حاج آقاشون
به سوی فردا
EMOZIONANTE
اگه باحالی بیاتو
ای لاله ی خوشبو
خورشید تابنده عشق
همفکری
آیینه های ناگهان
(( همیشه با تو ))
حوض سلطون
در انتظار آفتاب
عاشقان
کانون فرهنگی شهدای شهریار
یا امیر المومنین روحی فداک
پرسه زن بیتوته های خیال
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
.:: بوستان نماز ::.
لنگه کفش
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
عشق و شکوفه های زندگی
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
تمیشه
***جزین***
همنشین
به وبلاگ بیداران خوش آمدید
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
عشق سرخ من
نگاهی به اسم او
ایران
آموزه ـ AMOOZEH.IR
و رها می شوم آخر...؟!!
جلوه
بی نشانه
PARSTIN ... MUSIC
رهایی
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
پارمیدای عاشق
دلبری
نظرمن
هو اللطیف
افســـــــــــونگــــر

جاده های مه آلود
جوان ایرانی
hamidsportcars
پوکه(با شهدا باشیم)
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
جمعه های انتظار
سپیده خانم
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند) HADERBAD SHENASI
بندیر
شقایقهای کالپوش
د نـیـــای جـــوانـی
قلمدون
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
*تنهایی من*
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خاکستر سرد
شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه
شوالیه سیاه
خندون
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
ای نام توبهترین سر آغاز
هه هه هه.....
سه ثانیه سکوت
►▌ استان قدس ▌ ◄
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.

مهر بر لب زده
نغمه ی عاشقی
امُل جا مونده
هفت خط
محمد جهانی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
ارتش دلاور
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
فانوسهای خاموش
گروه تک تاز
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
سیب سبز
دانشگاه آزاد الیگودرز
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
پژواک
تخریبچی ...
عاشقانه
geleh.....
بــــــــــــــهــــــــــــار
****شهرستان بجنورد****
وبلاگ آموزش آرایشگری
یک کلمه حرف حساب
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
..:.:.سانازیا..:.:.
+
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
دلدارا
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
جوک بی ادبی
عاطفانه
آقاشیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
قرآن
دریـــچـــه
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
من بی تو باز هم منم ...
عشق در کائنات
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سروش دل
تنهایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تنهایی افتاب
نمایندگی دوربین های مداربسته
کوسالان
امام مهدی (عج)
@@@گل گندم@@@
سفیر دوستی
کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
کلبه عشق
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
کربلا
جوکستان بی تربیتی
کلبهء ابابیل
وبسایت رسمی مهندس امیر مرتضی سعیدی ایلخچی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جـــیرفـــت زیـبا

سارا احمدی
مهندسی عمران آبادانی توسعه
ققنوس...
حزب الله
««« آنچه شما خواسته اید...»»»
ashegh
طاقانک
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
@@@این نیزبگذرد@@@
بادصبا
ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
راز رسیدن به شادی و سلامتی
معارف _ ادبیات
پوست مو زیبایی
تنهای تنها
آخرین صاحب لوا
جاده مه گرفته
دخترانی بـرتر از فــرشته
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
مستانه
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ناز آهو
گیسو کمند
جــــــــــــــــوک نـــــــت
عکس سرا- فقط عکس
عکس های عاشقانه
حقوق دانشگاه پیام نور ایلام
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
آزاد
ارمغان تنهایی
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
علی پیشتاز
تنهاترم
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
دوست یابی و ویژگی های دوست
کد تقلب و ترینر بازی ها
ستاره سهیل
داستان های جذاب و خواندنی
عاشقانه
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
یادداشتهای من
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
*bad boy*
سرزمین رویا
برای اولین بار ...
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
سایه سیاه
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
بوستان گل و دوستان
صفیر چشم انداز ایران
من.تو.خدا
۞ آموزش برنامه نویسی ۞
شبستان
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
یامهدی
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
شجره طیّبه

دانلود هر چی بخوایی...
نور
Dark Future
مجله مدیران
S&N 0511
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
AminA
نسیم یاران
تبیان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
جزتو
ترخون
عشق پنهان
@@@باران@@@
شروق
Manna
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
پرسش مهر 8
دریایی از غم
طره آشفتگی
...ترنم...
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
کرمان

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
قمه‏زنی سنت یا بدعت؟
سلام
عطش
حضرت فاطمه(س)
♀ ㋡ JusT fOr fuN ㋡ ♀
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
آرشیو یادداشت‌ها
دینی
گلچینی از جغرافیای طبیعی و تاریخی افغانستان
آثارتأریخی افغانستان
گلچینی از تاریخ جهان و افغانستان
میراث گرانبهای گذ شتگان چراغی است برآیند گان
کابل و ولایات افغاانستان عزیز
زبان شرین پارسی
وازه نامهء هم زبانان
ادبیات و هنر
پرواز خیال
شعر و ادب
اى الهه عشق مادر!
عاشقانه ها
موزیک و اشعار آهنگهای بهترین اوازخوان افغان احمد ظاهر و دیگران
سیاسی
جامعه شناسی -مردم شناسی
دانستنیهای جالب
طب ورزش صحت وسلامتی
مسائل جنسی خانه و خانواده
آموزش زیبایی
روانشناسی
طب سنتی و نسخه های پزشکی با گیاهان دارویی
غذا موادغذائی و اشامیدنیها
خواص میوه ها و سبزیجات
اخبار
زندگینا مه
داستانهای کوتاه و آموزنده
نجوم فضا وفضانورد ی
کمپیوتر انترنیت و وب نویسی
لطیفه ها اندرز ها و پیامهای کوتاه خواندنی و عالی
طنز
تقویم هجری شمسی اوج درایت فرهنگی ما
سرگرمی ها
معرفی کتاب
تصویر عکس ویدئو فلم
بهترین های خط
جالبترین کارتونها
طالع بیی
یادداشتها
قوانین خواب و رویا وتعبیرخواب
تبریکی و تسلیت
داغ غربت
علمی
تاریخی و اجتماعی
خانهء مشترک ما زمین
اشعار میهنی رزمی و سیاسی
هوا و هوانوردی
آموزش و پرورش
معانی اصطلاحات و تعاریف
دنیای عجاء‏بات