
کلمات کلیدی:
دسته : عشقی

عنوان شعر : ای عشق
ای عشق ! ز دست تو قلب من سوخته سوخته
ای یار ! به راه تو چشم من دوخته دوخته
ز راه دیده در دل خانه کردی
ز پستی خانه را ویرانه کردی
نگویم ز آنچه کردی یا نکردی
فقط یک گپ مرا دیوانه کردی
نگار نازنیم آه دردم
سرم را بری از تو نگردم
سرم را گر بری با خنجر عشق
بخون جولان زده دورت بگردم
کلمات کلیدی:
پنج
من که مردم، به روی تربت من
نطق های دراز کم گوید.
مانده عینک به چشم و از کاغز
شره سوز و گداز کم گوید.
چون بگوید با زبان دراز
"در دل ماست زنده جاودان...
مرد لایق، ولی اشعارش
زنده ماند همی زبان به زبان..."
اندکی صبر! یک باندیشید!
که شما خود دل و زبان دارید؟
یک تحمل کنید بی کاغز
که شما خود مگر نشان دارید؟
نطق از میکرافون ندارد سود،
چون زبان من از سخن ماند.
زند? جاویدان؟ چه ورساقیست!
آن سخن ها کی از دهن ماند؟
چنبر گل به روی تربت من
نوشدارو و مرگ سهراب است.
در دل من چمن-چمن پژمرد
چنبری، که هنوز شاداب است.
از دروغ شما دلم بگرفت،
بنده را کشت وعده های دروغ.
آخرین التماس: در سر خاک
کم نوازید پرده های دروغ.
گر بخواهید راضی خسپم من،
ور شما زآدمی نشان دارید،
شاعرانی،
که بعد من آیند،
در سر وقط پاسشان دارید.
مرده ام یا که زنده خواهم بود،
از لب رود و چشمه ها پرسید.
از همه گنج سن? کوه ها
مرده ام من وَ یا شما، پرسید!
من نبودم بزرگ عالی طبع،
لیک چندی اشاره ها کردم.
نرسیدم به منزل خورشید،
التجا از ستاره ها کردم.
نرسیدم اگر به قل? کوه،
پیش او من سجود آوردم.
اختر نو نیافتم در شعر،
در دلم هر چه بود، آوردم.
شعر گفتم نه از برای خودم،
تا به قدرم رسید و بنوازید.
شعر گفتم برای آن، که شما
قدر خود را درست بشناسید
--------------------------------------------
کلمات کلیدی:
چهار
زبانگمکرده
هر که دارد در جهان گمکرده ای،
در زمین و در زمان گمکرده ای.
این نشان گمکرده ای و دیگری
خویشتن را بی نشان گمکرده ای.
این یکی بخت جوان گم کرده است،
دیگری گنج روان گم کرده است،
این یکی گر نیم نان گم کرده است،
دیگری نیم جهان گم کرده است.
این یکی جان و جگر گم کرده است،
آن یکی شور و شرر گم کرده است،
آن یکی گم کرده گر مال پدر،
دیگری پند پدر گم کرده است.
گر یکی بام و دری گم کرده است،
دیگری نام و فری گم کرده است.
آن زبان همدلی گم کرده است،
این زبان مادری گم کرده است.
از تمام این و آن گم کردگان
زیشتروتر نیست اندر این جهان
زان که گم کرده زباان مادری،
حرف گوید با تا با چندین زبان.
باک نه، گر داوری گم کرده است
یا امید سروری گم کرده است.
زهر بادا شیر مادر بر کسی،
کو زبان مادری گم کرده است.
آن یکی قدر سخن گم کرده ای،
دیگری باغ و چمن گم کرده ای.
از زبان مادری گم کرده لیک
می رسد روزی وطن گم کرده ای
-----------------------------------------------
کلمات کلیدی:
سیاست غیرانسانی و رقابت کثیفانهی قدرت
? عباس فراسو
اشاره: تاریخ افغانستان شاهد سیاست ورزی های غیر انسانی در قالب رقابت های کثیفانه و غیر انسانی بوده که همواره از مردم قربانی گرفته است. توسعه اجتماعی- فرهنگی- سیاسی- اقتصادی قربانی این رقابت های کثیفانه شده و تاهنوز مردم سالاری و دموکراسی نتوانسته اند که در این سرزمین پا بگیرد؛ پس مدرنیته و هیومانیزم نیز همواره مسخ شده و قربانی تمسخر بربریت شده اند.
رقابت کثیفانه فدرت
با کمی مکث به تاریخ افغانستان این مساله روشن می شود که همواره رقابت بر سر قدرت و دست یافتن به قدرت سیاسی، تا حد ممکن کثیفانه و غیر انسانی بوده است. به همین دلیل بعد از فروپاشی طالبان، بدون اینکه افغانستان در حرحله اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی برای تجربه دموکراسی و مظاهر ان رسیده باشد، همه گی از دموکراسی و فراورده های دنیای امروز، پشتبانی کرده و برای ثبات وامنیت حضور نیروهای خارجی در افغانستان را تمکین کردند.
رقابت بر سر قدرت در افغانستان در سطوح مختلف کثیفانه بوده است؛ هم در میان خانواده های شاهی، میان اقوام، و میان طبقات واقشار مختلف اجتماعی. شعارها و گفتارهای مختلف برای کسب قدرت و ضربه زدن به رقیب، مطرح بوده اند، اکثراً برجسپ های مساعد برای یک رقابت کثیفانه بوده اند. در طی دهه های اخیر در افغانستان در زمان حکومت چپی ها، بدترین و وحشتناک ترین ابزارها برای از بین بردن و شکنجه ی حریفان سیاسی به کار برده می شد که تحت برچسپ های مختلف مستور می گردید. از جانب دیگر، نیروهای ضد روسی آن زمان که قدرت را به دست گرفتند نیز بدترین جنگ ها و کشتارها و شکنجه ها را از کسی دریغ نکردند. پشش های ایدوژیکی و قومی، سمتی و گروهی، زبانی و نژادی همواره از جمله مهم ترین سازمایه های برای کشتار و جنگ و شنکجه، و توجیهات این اعمال بوده اند. بنابراین، تاریخ افغانستان، همان تاریخ تراژیدی انسان و انسانیت در این سر زمین است که همواره تکرار شده است.
هر از گاهی که کمی روشنی در فضای این مملکت دمیده است، به زودی به خاطر مداخلات از خارج و قدرت طلبی های غم انگیز از داخل، دوباره به تاریکی گراییده است. این مساله در زمان امان الله خان تجربه شد و نشانه ها حاکی از ان است که در شرایط کنونی نیز تکرار خواهد شد. البته مساله تنها رقابت قدرت نیست؛ بلکه افغانستان در همواره تاریخ به عنوان گره گاه رقابت ها مطرح بوده که این بار نیز گره گاه رقابت ها در منطقه است. حملات انتخاری، کشته شدن صد ها انسان بی گناه، نقض گسترده حقوق بشر، ذبح انسان ها در جلو لنز دوربین های قرن بیست و یک، همه و همه نشان از وحشیانه ترین اعمال غیر انسانی برای رسیدن به قدرت و دفاع از یک حقانیت موهوم و به شدت مشکوک، است.
بدتر از آن، رقابت بر سر قدرت زمان واقعاً کثیفانه می شود که تروریزم، بنیادگرایی، طالبیزم ساختاری شده و تمام امیدها برای صلح و دموکراسی را از بین می برد. از جانب دیگر، تلاش می شود که این مفاهیم با هویت های قومی نیز گره زده شود. بعضی ها هم حاضر به حمایتِ "تهای گفتارهای" دیپلومات های بریتانیایی شده، طالبیزم را اوج و عقده ای ناسیونالیزم فلان قوم جلوه می دهند. چنین بازی سیاسی و فراموشی دموکراسی و مردم افغانستان، کثیفانه ترین شکل رقابت برای انحصار قدرت، و تداوم تراژیدی درافغانستان است. این تراژیدی نه تنها که توسعه، صلح، دموکراسی، حقوق بشر... را به نابودی می کشاند، بلکه بقا و حیات چندین ملیون انسان را در این جغرافیا به خطر و زوال مواجه می کند. چون، هرگاه تمدن، فرهنگ و ملتی فرصتی رشد و تکامل را نداشته باشند و نتوانند که خود را با جهان جدید وفق بدهند، محکوم به افول است.
مرگ مدرنیته و دموکراسی
افغانستان در تحولات و گسست های مهم و سنگین تاریخی، فرصت توسعه در ابعاد مختلف را نداشته و در یک پهنای گسترده جدل و کشمکش های سیاسی زخمی شده و به یاس فرورفته است. اولین تلاش برای مدرنیزیشن افغانستان در دوران محمود طرزی و شاه امان الله خان صورت گرفت که شکست خورد. بعد از آن، در اواخر پادشاهی ظاهر شاه، افغانستان آرامش و امنیت را برای توسعه، صلح و مدرن شدن پیدا کرد که با کودتاها و ظهور افراط گرایی های ایدولوژیکی، دوباره فرصت از دست رفت و افغانستان به عقب کشانده شد. به این ترتیب می توان گفت که تاریخ افغانستان، تاریخ بی خویشتنی و وامانده گیِ فرو رفته در یاس است.
عده ای زیاد از روشنفکران افغانستان، معتقد به "تیوری توطئه" هستند؛ یعنی معتقد به دست داشتن انگلیس و در کل خارجی ها در قضایا و شکست افغانستان هستند. حتا حادثه 11 سپتامبر را زاده توطئه خود آمریکایی ها می دانند. حال، چه به تیوری توطئه معتقد باشیم و چه نباشیم، ریشه ای بسیاری از بد بختی ها در داخل افغانستان وبافتاری اجتماعی-فرهنگی- سیاسی افغانستان نهفته است. زمینه ی رشد و جان گرفتن طالبیزم و بنیادگرایی در افغانستان وجود دارد، اما بعد از شکست طالبان و آمدن آمریکا و ناتو در افغانستان امید های تازه برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر که برایند مدرنیته در غرب می باشند، پدید آمد. اما بعد از چند سال، اوضاع تغییر کرد. تاجای که مقامات بلند پایه بریتانیا مثل جنرال مارک کارلتون اسمیث فرمانده بلند پایه بریتانیا در افغانستان اعلان کرد که حملات نظامی علیه طالبان، به پیروزی قطعی نخواهد انجامید. مدت زیادی است که بریتانیا به همکاری عربستان تلاش می کنند تا دولت افغانستان و طالبان مذاکرده کرده وطالبان در ساختار سیاسی افغانستان سهیم شوند. این مذاکرات معمولا به شکل مخفی و اما بدون نتیجه تاکنون ادامه داشته و منجره به تقویت مواضع طالبان و سرگردانی غم انگیز دولت افغانستان در این دایره شده است.
از دید انگلیسی ها طالبان، ناسیونالیزم پشتون بوده و متفاوت از القاعده و تروریزم اند. چیزی را که بارها پدی اشداون بدان تاکید کرده و طرفدارانی در حلقات داخلی نیز دارد.
بنابراین، در این مقطه تاریخی نیز، مدرنیته، دموکراسی، حقوق بشر و صلح قربانی همان منطقی کثیفانه قدرت خواهد شد. بازی با سرنوشت دموکراسی و حقوق بشر و وحدت ملی در افغانستان، با همان منطق غیر انسانی بر سر قدرت هم چنان ادامه دارد که چشم انداز مدرنیته و دموکراسی، توسعه و مبارزه با بنیادگرایی را به سوی مرگ می برد.
ملاعمر برادر کرزی در پاکستان است
حامد کزری ریس جمهور افغانستان نیز بارها به طالبان خوش آمد گفته چراغ سبز نشان داده است. موضع گیری های چند گانه رییس جمهور کرزی در برابر طالبان و پاکستان، قبل از آن که به نفع دولت افغانستان تمام شود به قدرت موضع طالبان در افغانستان انجامیده است. طرح مذاکره با طالبان و تقسیم ان ها به نیک و بد، سبب شده طالبان از انزوای بیشتر نجات پیدا کرده عملاً در عرصه سیاسی صاحب نقش شده، وارد تعامل شود. این در حالی است که طالبان ازشرط های که در برابر دولت افغانستان داشته، هنوز انعطافی نشان نداده اند.
حامد کرزی در مصاحبه خود با شبکه تلویزیونی خصوصی پاکستانی بنام جیو، ملا عمر رهبر طالبان را برادر خود خواند و از وی خواست که بیاید و در انتخابات آینده سهم بگیرد. در حالی که ملا عمر به انتخابات و دموکراسی نه تنها که معتقد نیست بلکه به شدت برضد آن می جنگد. ملاعمر، با دموکراسی، قانون اساسی، حضور نیروهای خارجی مخالف بوده و معتقد به جهاد در برابر خارجی ها، دگراندیشان و استقرار حکومت شریعت است.
به هر صورت، در طی استراتژی غلط ناتو و امریکایی ها، و بی برنامه گی دولت افغانستان، طالبان قدرت گرفت و پاکستان نیز از آن ها حمایت بی دریغ کرد. تاجای که مذاکره با طالبان ظاهراً امر اجتناب ناپذیر می نماید و عملاً این طالبان است که در برابر دولت افغانستان و آمریکا، شرط می گذارد. در سال اخیر، رویکرد واحد بریتانیا و امریکا در مبارزه بر ضد تروریزم در منطقه و افغانستان به شدت زیر سوال رفته است. بریتانیا از مذارکره با طالبان حمایت کرده و حامد کرزی نیز برای پروژه مذاکره باطالبان، وقت زیاد را تاکنون صرف کرده و ملا عمر را بلاخره برادر خواند. پس باید منتظر باشیم که این بار بحران افغانستان را این دوبرادر چگونه حل خواهد کرد.
اولویت نان بر آزادی و تراژدی فراموشی خویشتن
بی کاری و فقر، مهاجرت های دوباره، نه تنها که کاهش نیافت بلکه دوباره افزایش نیز یافت. غرب و دولت افغانستان تنها برای مبارزه با تروزیزم شعار داند اما برای رشد اقتصادی و رفاه مردم کاری نکردند. در کنار ناامنی و قاچاق تریاک و بی قانونی ها، فقر و تنگدستی مردم را از دولت دور کرده و سبب نارضایتی مردم از دولت شد. به این اساس، مرم به فکر نان شدند تا به فکر دموکراسی و ازادی و زندگی به سبک جدید. تا زمان که مردم از نظر اقتصادی به مرحله ای نرسد، سخن گفتن از ازادی و دموکراسی، به جای نخواهد رسید واین را دولت افغانستان و جامعه جهانی به خوبی می دانند. بنابرین، تحرک و جوشش برای آزادی و دفاع از ان کاهش یافت و دوباره مردم به ساختار های کهن اجتماعی پناه برده و از دولت و پارادایم جدید، فاصله گرفتند.
فقر و نارضایتی گسترده و گسست اجتماعی سبب شدند که مردم و حلقات باسواد افغانستان، تلاش در جهت وحدت ملی و الزامات ان نکنند وبیشتر به فکر نان و بقا باشند. یعنی در طی این مدت گروه های نفوذگر کشورهای خارجی در افغانستان به شدت نفوذ کرده و به خاطرات دوران چند سال قبل را، افغانستان میدان جنگ سازمان های استخباراتی بود، دوباره زنده می کند. پس فقر و نارضایتی و بی اعتمادی چنان پیامد ناگواری به وجود اورد که برای همه نان و بقا اولویت پیدا کرد و آزادی و خلق "هویت- خویشتن" به فراموشی رفت.
حقایق دلگیر
آنچه ذکر شد حقایق دلگیر جامعه افغانستان است؛ بنیادگرایی و طالبان دوباره قدرت گرفتند، فقر و بی کاری افزایش یافت، امنیت مختل شد، مردم از دولت فاصله گرفتند، بازی های سیاسی هم چنان غیر انسانی باقی ماند، و در بین قوت های خارجی نیز چند دسته گی مزمن ظهور کرد. به این ترتیب، مذاکره با طالبان، خود به عقلانی ترین گزینه تبدیل شد. اما انچه از همه مهمتر این است که از جمله 11 شرط پیشنهادی طالبان یکی از هم کنار زدن گروه های مجاهدین وغیر پشتون از قدرت است که نگرانی های گسترده را پدید اورده است.
پس می توان چنین نتیجه گرفت که بازی برای قدرت در افغانستان پیامدهای ناگوار را تاهنوز به ارمغان اورده است؛ از جمله پیچیده تر شدن و کثیف تر شدن رقابت برای رسیدن به قدرت که منجر به کشته و شکنجه انسان های این سرزمین از سال ها قبل تا کنون به شکل های مختلف ادامه دارد. بنابراین، تازمانی که سیاست در افغانستان انسانی نشود، مبارزه سیاسی شفاف و دموکراتیک نگردد، ما هم چنان به بدترین شکل اش قربانی رقابت های کثیفانه قدرت در داخل افغانستان و منطقه خواهیم بود.
کلمات کلیدی:
انگلیس ، درسودای پادشاه تراشی جدید!
عبدالله هروی
چند روزقبل روزنامه انگلیسی تایمز افشا نمود که شرارد کوپر کولز سفیر انگلیس در کابل عملیات مبارزه با طالبان در افغانستان را شکست خورده خوانده است. روزنامه مذکور به نقل از متن منتشر شده یک مکالمه رمزی میان یک دیپلمات فرانسوی و دفتر رئیس جمهور فرانسه نوشت که آقای کولز معتقد است تنها دورنمای واقع بینانه برای افغانستان، به قدرت رسیدن یک دیکتاتور قابل قبول در این کشور است.
از جانب دیگر یکی از مقامات ارشد نظامی انگلیس که به تازگی از افغانستان برگشته است اظهار نظر نموده است که عملیات نظامی علیه طالبان، به پیروزی قطعی نخواهد رسید. ژنرال مارک کارلتون اسمیث (Mark Carleton-Smith ) تاکید کرده که برای پایان دادن به شورش ها در افغانستان، با طالبان معامله شود. وی در ادامه اظهاراتش گفته است اگر طالبان آماده مذاکره برای دست یافتن به یک توافق سیاسی باشند، این می تواند فرصت مناسبی برای پایان دادن به بحران باشد.
اظهارات اخیر مقامات بلند پایه انگلیس در حالی صورت میگیرد که این کشور از سال 2001 به بعد هماره سخن از جدیت و قاطعیت سازش ناپذیر در پیشبرد مبارزه و هدف ضد تروریسم بر زبان می راندند و جهان را به این رسالت جهانی و سرنوشت ساز فرا می خواندند. اما هنوز چند صباحی از داعیه های بلند پروازانه انگلیس نگذشته بود که شایعات ارتباط و حمایت ضمنی انگلیس از نیروهای طالبان در پاکستان و افغانستان بر سر زبانها افتاد. در پی یابی این شایعه ها رخداد های نیز رونما گردید که شایعه های یاد شده را قوت بخشید. اما بسیاری این شایعه ها را ناشی از ذهن توطئه گرایانه تلقی می نمودند. اما معامله انگلیس ها در جنوب
( هلمند ) با طالبان این شایعه ها را به واقعیت بدل نمود. هم چنین مقامات سیاسی انگلیس نیز بار ها تلاش ورزیده اند که مناسبات طالبان و کابل را بهبود بخشیده و آنان را به نوعی در قدرت سهیم سازند. هر چند این تلاش ها با روح و هدف اصلی جبهه مبارزه با تروریزم کاملا مغایرت داشت ، اما با آن هم انگلیس ها بخاطر منافع فرا مرزی خود بصورت مجدانه تلاش بخرج دادند که از نابودی و اضمحلال طالبان جلوگیری بعمل آید. سر انجام آخرین اظهارات مقامات انگلیسی آشکار ساخت که انگلیس ها در آغاز در امر مبارزه با تروریزم و استقرار دموکراسی در افغانستان صداقت نداشته بلکه از چنین داعیه های فقط بعنوان ابزار پوششی برای تامین منافع فرامرزی خود استفاده می نمایند. آنان بصورت کاملا واضح و بدور از نزاکت های انسانی سرنوشت مردم افغانستان و منطقه را قربانی و معامله بازی های سیاسی و کسب منافع خویش ساخته اند.آنچه موجب شگفتی می باشد اینست که انگلیس ها توانسته بر روند آنچه مبارزه باتروریزم خوانده می شود کنترل دقیق داشته و حتی امریکایی ها و غربی ها را درجهت مقاصد خود سوق دهد.
با نگاهی گذرا به آیینه تاریخ ، شیوه های شیطنت آمیز و حیله گرانه انگلیس را در طول تاریخ می توان سراغ گرفت ؛ سرنوشت کشور های استعمارزده نشان میدهد که چگونه استعمارگران انگلیسی با شگرد های خاص سرنوشت و مقدرات آنان را به بازی گرفته است. آنان چگونه با تزویر های فریبنده خویش دامهای تفرقه و نزاع را در میان ملت ها بجای گذاشته و زمینه اختلاف و کشمکش های مرزی را میان دولت ها بوجود آورد تا در فردا های دور نیز زمینه نفوذ و دخالت آنان مهیا باشد. استعمار انگلیس بصورت بسیار فریبنده توانست که امپراتوری عثمانی را تجزیه نموده و سرزمین های عربی را بصورت لقمه های راحت الحلقوم درآورد. هم چنین با شگرد های خاص از جمله تامین ثبات و امنیت در جامعه بحران زده آن روز ایران ، استبداد رضاخانی را برقرار ساخت ؛ در افغانستان با تحریک احساسات مذهبی حکومت ترقی خواه امان الله خان را برانداخت و بجای آن رژیم های خود کامه و ارتجاعی هم چون استبداد نادر خانی را تحمیل نمود.
در دوران معاصر، بار دیگرانگلیس در چهره پیشکسوت و پرچمدار مبارزه با تروریزم در پی آنست که اهداف فرامرزی و استعماری خود را تعقیب نماید. سخنان و داعیه های آتشین سران انگلیس در سالهای 2001 تاکنون از خاطره ها فراموش نگردیده است که چگونه خواهان به محاکمه کشاندن سران و رهبران گروههای تروریستی گردیدند. این برای نخستین بار نیست که انگلیس نسبت به گروههای تروریستی از خود خوش بینی نشان داده و راه مذاکره و مفاهمه را با آنان را در پیش گرفته است. علاوه بر نقش اساسی انگلیس در بنیاد گذاری گروه طالبان و حمایت همه جانبه از آنان ، قضیه ولسوالی سنگین در ولایت هلمند از مواردی مهم دیگری است که راز همدستی و هم پیمانی انگلیس ها با طالبان و القاعده را افشا گردانید. هم چنین ادعای اخیر سفیر انگلیس در کابل مبنی بر ضرورت یک دیکتاتور برای ایجاد ثبات و امنیت در افغانستان و حمایت جنبی سایر کشور های غربی از این نظریه و نیز حمایت از مذاکره حکومت با طالبان به و ساطت عربستان و تشویق انگلیس حکایت از واقعیت های دارد که تا دیروز بنام شایعه در محافل سیاسی و در جامعه مطرح بود. افکار عمومی بر این باور بودند که طالبان نه یک جنبش دینی ، بلکه یک پروژه سیاسی و اقتصادی است که با نقاب مذهب و دین ،از سوی انگلیس ، قدرت با تجربه استعماری ، و برخی کشور های دیگر جهت تحقق اهداف فرا مرزی غربی ها در منطقه به میدان کشانیده شده اند. در آغاز عده ای این گمانه را منسوب به ذهنیت توهم توطئه نسبت می دادند؛ اما رخداد های امروزی گواهی میدهد که شایعات دیروزی واقعیت داشته است.
در طرح تازه انگلیس ها ، که متخصص رهبر پروری و پاد شاه تراشی و مهندس پروژه سازی در جهان می باشند مشخص نشده است که این دیکتاتور جدید که بتواند افغانستان از بحران نجات بخشد دارای چه ویژگی هایی باید باشد و از کجامی توان چنین دیکتاتوری را پیدا نمود؟ تا جایی که شواهد تاریخی نشان میدهد اینست که دیکتاتور مطلوب برای غرب ، خصوصا انگلیس ها دیکتاتورانی هستند که با آنان رابطه نزدیک داشته و حتی الامکان دست آموز و فرمانبر آنان باشد ، منافع استراتژیک آنان را خصوصا در رابطه با مسایل نفتی و اقتصادی تامین کرده بتواند. زمینه و بستر لازم را برای ایجاد بازار پر رونق تجارت اسلحه فراهم بتواند.چنانچه هم اکنون حکومت های عربی در منطقه از منظر غربی ها و انگلیس ، بدون آنکه به اصول دموکراسی و رعایت قانون و مسایل حقوق بشری متعهد و پای بند باشند ، بهترین و مطلوبترین رژیم ها محسوب می شوند و آنان همیشه از لطف و توجه همه جانبه غربی ها برخوردار می باشند.
نتیجه ای که از گفته های فوق می توان گرفت اینست که غرب و انگلیس ها هیچ مشکلی با دیکتاتور ها ندارند. آنان با هر کس و نیروی که بتواند منافع فرامرزی و سیاست های استعماری شان را تامین نماید سرسازش خواهند داشت. چنانچه تا هنگامی که صدام حسین از عهده این تعامل برآمده می توانست با تمام قوا از او حمایت نمودند. اما موقعی که فاکتور های این تعامل به زیان غربی ها تغییر نمود یک لحظه هم برای او فرصت ندادند. قبل از صدام شاه ایران تا زمانی که می توانست بر اساس معادلات بین المللی و منطقه ای ژاندارم غرب در منطقه باشد ، از اوحمایت همه جانبه صورت می گرفت ؛ اما لحظاتی که دریافتند که رژیم شاه به اثر فساد و ضعف بیش از حد از ایفای چنین نقشی ناتوان گردیده است ، دست از حمایت او برداشته و کار شاه بجایی رسید که یک وجب زمین برای تدفین او در دسترس نبود. همین طور در مورد طالبان و مشرف هم این قضیه صدق می نماید. تا زمانی که طالبان با روشهای غیر انسانی خود چهره و اعتبار خود را بیش از حد زیر سوال نبرده بودند ، امریکا و انگلیس و در مجموع غرب با زیرپا گذاشتن شعار های دموکراسی خواهانه و حقوق بشری ، از طالبان حمایت نمودند و آنان را حاکمان مطلوب در افغانستان و سفیران صلح و امنیت می خواندند. ولی وقتی رسوایی و خود سری طالبان از حد گذشت در یک لحظه ورق برگشت. در مورد مشرف نیز وقتی تاریخ مصرف او و زمان بازیگری او در این پروژه به پایان رسید ، بسادگی او را وادار به استعفا و برکناری ساختند. اینک نیز همان قدرت های دست اندر کار غربی در پی آنند که یا از زمامداران فعلی کشور یک دیکتاتور مطلوب بسازند یا اینکه دیکتاتور دیگری را بر بنیاد های دموکراسی قلابی در افغانستان روی کار آورند تا طرح و برنامه استراتژیک آنان دچاروقفه نگردد. بر اساس شواهد تاریخی و روی داد های جاری ، انگلیس بعنوان طراح و پیشگام این پروژه قراردارد. چنانچه امریکایی ها هم فقط منتظر اند که زمان انتخابات داخلی شان بگذرد تا حمایت خود را از طرح پدر خوانده خود یعنی انگلیس ها اعلام نمایند.
منبع روزنامهء افغانستان
کلمات کلیدی:
ن قسمتی از رازهای آمریکا را در افغانستا
ن فاش کرد
سارا پیلین، معاون اول جان مک کین، نامزد جمهوری خواهان برای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، طی اظهاراتی، افغانستان را کشور همسایه آمریکا اعلام کرد.
برخی رسانه های آمریکایی مانند رویترز این گفته سارا را خنده دار و تعجب آور توصیف کرده نگاشت: این گاف خنده دار پیلین احتمالا دستمایه برنامه های طنز شبانه شبکههای آمریکایی خواهد شد.
اما واقعیت قضیه این است که سارا پیلین یکی از واقعیت های سیاست آمریکا در منطقه را فاش ساخته با این گفته خود قسمتی از رازهای مگوی آمریکایی را در افغانستان به تبارز کشید.
در این میان رسانه های آمریکایی تلاش دارند تا از سیاست های پخته آمریکا دفاع کرده نگذارند رازهای سر به مهر آنان با سهل انگاری یک تازه کار سیاسی افشا شود.
به همین منظور اعلام داشتند که این یک فول سیاسی بوده و جنبه طنزگونه آن بیشتر از واقعیت آن است.
برای همگان آشکار است که منظقه ای بنام پشتونستان از چندین دهه در بررسی کارشناسانه کشورهای غربی بخصوص آمریکا قرار داشته که با مداخله روسها در سال 57 شمسی قسمتی از این معادله به زمان های دیگری موکول گردید.
هرچند برخی از غربی ها با کمک پاکستان می خواستند تا افغانستان بصورت تمام و کامل فدای آرمان های منطقه ای موهوم و مبهم بنام پشتونستان کنند اما مداخلات دیگری از سوی ایران و برخی از کشورهای عربی و مجددا روسیه از این طرح خیانتکارانه آنها جلوگیری بعمل آورد و آنان را به واکنش های گمراه کننده ای برای مدت زمانی در مسیرهای انحرافی هدایت نمود.
این سیاست به مرور زمان به گسترش قوم پشتون کمک نموده آنان را در پست های کلیدی افغانستان حاکم نمود.
بگونه ای که دیگر حتی اسمی از افراد فعال غیر پشتون در زمان حاضر بندرت برده می شود.
پشتون هایی که در اوایل حمله آمریکا در سال 2002 میلادی تعداد افراد فعال به اندازه انگشتان دست هم نبود امروز بر تمامی پست های کلیدی کشور تکیه زده قدرت های نظامی و سیاسی و اقتصادی کشور را در دست گرفته اند.
همسایه بودن افغانستان با آمریکا شاید بدین معنی باشد که قرار است یک امریکای کوچک بنام پشتونستان در منطقه ایجاد شود.
کلمات کلیدی:
برای استفاده از عروسک های متحرک زیر این مطلب را بخوانید » 1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 10 - 11 - 12 - 13 - 14 - 15 بهاربیست بهترین خدمات وبلاگ نویسان جوان | ||
Smiley | Smiley | Smiley |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
- | ![]() |
- |
- | - | - |
- | - | - |
اولین نیستیم ...!! اما بهترینیم ...!
|
کلمات کلیدی: