هنگامی که مؤمن فقیه می میرد، شکافی در اسلام پدید می آید که هیچ چیزآن را پر نسازد . [امام صادق علیه السلام]
یادداشتها و برداشتها
 
رباعیات حضرت خیام قسمت سوم
3

ایـام زمـانه از کسی دارد ننگ

کــو در غـم ایـام نـشیند دلتـنگ

می خور تو در آبگینه با ناله چنگ

ز آن پیش که آبگینه آید بر سنگ
 

*********

 

صبح است دمی بر می گلرنگ زنیم

وین شیشه نام و ننگ بر سنگ زنیم

دست از امل دراز خـود بـاز کشیم

در زلف دراز و دامن چنگ زنیم

 

*********


من بی می ناب زیستن نـتـوانم

بی باده کشید بار تن نـتـوانم

من بنده آن دمم که ســاقی گـوید

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

 

*********


در پای اجل چو من سرافکنده شوم

وز بیخ امید عمر بـرکنده شوم

زینهار گلم بجز صراحی نـکنید

باشد که ز بوی می دمی زنده شوم

 

*********


ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم

با این همه مستی ز تو هُشیار تریم

تو خون کسان خوری و ما خون رزان

انصاف بـده کـدام خونخوار تریم؟

 

*********


چـون نیست مـقام ما درین دهـر مـقیم

پس بی می و معشوق خطایی است عظیم

تـا کـی ز قدیـم و مـحدث امـیدم و بیـم

چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم

 

*********


گــر مــن ز می مغانه مـستم هستم

گر کافر و گبر و بت پرستم هستم

هر طایفه ای بمن گــمـانی دارد

من زان خودم چنان که هستم هستم

 

*********


این چرخ فلک که ما در او حیرانیم

فانوس خـیال از او مـثالی دانیم

خورشید چراغ دان و عالم فانوس

ما چـون صوریم کاندر او گردانیم

 

*********


تا دست به اتفاق بر هم نزنیم

پایی ز نشاط بر سر هم نزنیم

خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح

کاین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم

 

*********


من ظاهر نیستی و هستی دانم

من باطن هر فراز و پستی دانم

با این هـمه از دانش خود شرمم باد

گـر مرتبه ای ورای مستی دانم
 

*********


یک چند به کودکی به استاد شدیم

یک چند ز استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید

چون آب بر آمدیم و چون باد شدیم
 

*********


بر مفرش خاک خفتگان می بینم

در زیر زمین نهفتگان می بینم

چندان که به صحرای عدم می نگرم

ناآمدگان و رفتگان می بینم

 

*********


ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

وین یکدم عمر را غنیمت شمریم

فردا که ازین دیر کهن در گذریم

با هفت هزار سالگان سر بسریم

 

*********


اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین حرف معما نه تو خوانی ونه من

هست از پس پرده گفتگوی من و تو

چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
 

*********


گاویست بر آسمان قرین پروین

گاویست دگر نهفته در زیر زمین

گر بینایی چشم حقیقت بگشا

زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین

 

*********


گر بر فلکم دست بدی چون یزدان

برداشتمی من این فلک را ز میان

از نو فلک دگر چنان ساختمی

کازاده بکام دل رسیدی آسان

 

*********


رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین

نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین

نی حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین

اندر دو جهان کرا بود زهره این

 

*********


بر خیز و مخور غم جهان گذران

خوش باش و دمی به شادمانی گذران

در طـبع جـهان اگــر وفـایی بودی

نوبت بـه تو خود نیامدی از دگـران

 

*********


از تن چو برفت جان پاک من و تو

خشـتی دو نـهند بر مغـاک مـن و تو

و آنــگه برای خشت گــور دگران

در کـالبدی کـشند خـاک من و تو
 

*********

از آمدن و رفتن ما سودی کو

وز تار وجود عمر ما پودی کو

در چنبر چرخ جان چندین پاکان

می سوزد و خاک می شود دودی کو

 

*********


می خور که فلک بهر هلاک من و تو

قصدی دارد به جان پاک من و تو

در سبزه نشین و مــی روشن می خور

کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو

 

*********


بردار پیاله و سبو ای دل جو

برگرد بگرد سبزه زار و لب جو

کاین چرخ بسی قد بتان مهرو

صـد بار پیاله کرد و صـد بار سبو
 

*********


آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو

بر درگه او شهان نهادندی رو

دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای

بنشسته همی گفت که کوکو کوکو؟

 

*********


از درس عـلوم جمله بـگریزی به

وانـدر سـر زلف دلـبر آویزی به

زآن پیش که روزگار خونت ریزد

تو خون قنینه در قدح ریزی به

 

*********


تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پر کن قدح باده که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
 

*********


دنیا بـمراد رانـده گیر آخــر چه

وین نامه عمر خوانده گیر آخر چه

گیرم که بکام دل بماندی صد سال

صد سال دگر بمانده گیر آخر چه
 

*********


بنـگر ز صـبـا دامن گل چاک شده

بلبل ز جـمال گــل طـربناک شده

در سایه گل نشین که بسیار این گل

از خاک بر آمده است و در خاک شده
 

*********


از آمـدن بـهار و از رفـتن دی

اوراق وجــود مـا هـمی گــردد طی

می خور، مخور اندوه که گفته است حکیم

غم های جهان چو زهر و تریاقش می

 

*********


تن زن چو بزیر فلک بـی باکی

می نوش چو در جهان آفـت ناکی

چون اول و آخرت به جز خاکی نیست

انگار که بر خاک نه ای در خاکی


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/28:: 10:36 عصر     |     () نظر
 
رباعیات حضرت خیام قسمت دوم

بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچ

وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ

شـمع طـربم ولی چـو بنـشستم هیچ

من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ

 

*********


چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ

پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ

خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی

از سـلخ بـغره آیــد از غـره بـسلخ

 

*********


هـر گـه کـه بـنـفشه جامه در رنگ زند

در دامـن گـل بـاد صبا چـنگ زند

هُشیار کـسی بــود کــه بــا سیمبری

می نوشد و جــام باده بـر سنگ زند

 

*********


زان پیش که نام تو ز عالم برود

می خور که چو می بدل رسد غم برود

بگشای سر زلف بتی بند به بند

زان پیش که بند بندت از هم برود

 

*********


اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند

یک همدم پخته جز می خام نماند

دست طرب از ساغر می باز مگیر

امروز که در دست بجز جام نماند
 

*********


افسوس که نامه جوانی طی شد

وان تازه بهار زندگانی طی شد

حالی که ورا نام جوانی گفتند

معلوم نشد که او کی آمد کی شد
 

*********


افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد

در پای اجل بسی جگر ها خون شد

کس نامد از آن جهان که پرسم از وی

کاحوال مسافران دنیا چون شد
 

*********


چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد

خود را به کم و بیش دژم نتوان کرد

کار من و تو چنان که رای من و توست

از موم بدست خویش هم نتوان کرد
 

*********

فردا علم نفاق طی خواهم کرد

با موی سپید قصد می خواهم کرد

پیمانه عمر من به هفتاد رسید

این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد
 

*********

عمرت تــا کـی بـه خودپرستی گــذرد

یا در پـی نـیستی و هستی گــذرد

می خور که چنین عمر که غم در پی اوست

آن بـه کـه بخواب یا به مستی گذرد
 

*********

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل

زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
 

*********


تا زهره و مه در آسمان گـشت پدید

بـهتر ز می ناب کـسی هـیچ ندید

من در عجبم ز می فروشان کایشان

زین به که فروشند چه خواهند خرید
 

*********

آن کس که زمین و چرخ افلاک نهاد

بس داغ که او بر دل غمناک نهاد

بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک

در طبل زمین و حقه خاک نهاد
 

*********

تا خاک مرا به قالب آمیخته اند

بس فتنه که از خاک بر انگیخته اند

من بهتر از این نمی توانم بودن

کز بوته مرا چنین برون ریخته اند
 

*********

امشب می جام یـک منی خواهم کرد

خود را به دو جام می غنی خواهم کرد

اول سه طلاق عقل و دین خواهم کرد

پس دختر رز را به زنـی خواهم کرد

 

*********


چون مرده شوم خاک مرا گم سازید

احوال مــرا عبرت مــردم سازید

خاک تن من به باده آغشته کنید

وز کـالبدم خشت سر خم سازید
 

*********


آورد به اضطرارم اول به وجود

جز حیرتم از حیات چیزی نفزود

رفتیم به اکراه و ندانیم چه بود

زین آمدن و بودن و رفتن مقصود
 

*********


دیدم بــســر عــمارتی مـــردی فـــرد

کو گِل بلگد می زد و خوارش می کرد

وان گِل بــه زبان حال با او می گفت

ساکن، که چو من بسی لگد خواهی خورد
 

*********


این قـافـله عـمر عجب می گذرد

دریاب دمی که با طرب می گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را کـه شب می گذرد
 

*********


روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد

ابــر از رخ گـلـزار هـمـی شـوید گـرد

بـلـبـل بــه زبـان پـهلوی بـا گـل زرد

فــریـاد هـمی زنـد کــه مـی بـایـد خـورد
 

*********


گویند بهشت و و حور عین خواهد بود

وآنجا می ناب و انگبین خواهد بود

گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک

آخر نه به عاقبت همین خواهد بود

 

*********


گویند بهشت و حور و کوثر باشد

جوی می و شیر و شهد و شکر باشد

پر کــن قـدح بـاده و بـر دستم نِه

نـقدی ز هزار نـسیه بـهتـر باشد

 

*********


یـاران بموافقت چو دیــدار کـنید

بـاید کــه ز دوست یـاد بسیار کنید

چون باده خوشگوار نوشید به هم

نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید

 

*********


روزی که نهال عمر من کنده شود

و اجــزام یـکـدگر پــراکنده شـود

گر زانکه صراحئی کنند از گل من

حالی که ز بــاده پراکنی زنده شود

 

*********


آنان که اسیر عقل و تمییز شدند

در حسرت هست و نیست ناچیز شدند

رو باخبرا تو آب انــگور گـُـزین

کان بـی خـبران بغوره میویز شدند

 

*********


عالم اگر از بهر تو می آرایند

مگر ای بدان که عاقلان نگرایند

بسیار چو تو روند و بسیار آیند

بربای نصیب خویش کت بربایند

 

*********


یاران موافق همه از دست شدند

در پای اجل یکان یکان پست شدند

بودیم به یک شراب در مجلس عمر

یک دور ز ما پیشترَک مست شدند

 

*********


یک قطره آب بود و با دریا شد

یک ذره خاک و با زمین یکتا شد

آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟

آمد مگسی پدید و ناپیدا شد

 

*********


آن بی خبران که در معنی سفتند

در چرخ به انواع سخن ها گفتند

آگه چو نگشتند بر اسرار جهان

اول ز نخی زدند و آخر خفتند

 

*********


اجرام که ساکنان این ایوانند

اسباب تردد خردمندانند

هان تا سررشته خرد گم نکنی

کانان که مدبرند سرگردانند

 

*********


آنان که محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند به روز

گفتند فسانه ای و در خواب شدند

 

*********


از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جاه و جلالش نفزود

وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

 

*********


افلاک که جز غم نفزایند دگر

ننهند به جا تا نربایند دگر

ناآمدگان اگر بدانند که ما

از دهر چه می کشیم نایند دگر

 

*********


چون حاصل آدمی در این جای دو در

جز درد دل و دادن جان نیست دگر

خرم دل آن که یک نفس زنده نبود

و آسوده کسی که خود نزاد از مادر

 

*********


با یار چو آرمیده باشی همه عمر

لذات جهان چشیده باشی همه عمر

هم آخر کار رحلتت خواهد بود

خوابی باشد که دیده باشی همه عمر

 

*********


در دایـره ســپـهر نــاپیدا غــور

می نوش به خوشدلی که دوراست بجور

نوبت چـــو بدور تو رسد آه مکن

جامی است که جمله را چشانند به دور

 

*********


وقـت سحر است خیز ای مایـه ناز

نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز

کانها کـه بجـایند نــپایند کسی

و آن ها که شدند کس نمیآید باز

 

*********


ای دل چو حقیقت جهان هست مجاز

چندین چه بری خواری ازین رنج دراز

تن را به قضا سپار و با درد بساز

کاین رفته قلم ز بهر تو ناید باز

 

*********


ما لعبتگانیم و فلک لعبت باز

از روی حقیقتی نه از روی مجاز

یک چند درین بساط بازی کردیم

رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

 

*********


از جمله رفتگان این راه دراز

باز آمده ای کو که به ما گوید باز

هان بر سر این دو راهه از سوی نیاز

چیزی نگذاری که نمی آیی باز

 

*********


می پرسیدی که چیست این نقش مجاز

گر بر گویم حقیقتش هست دراز

نقشی است پدید آمده از دریایی

و آنگاه شده به قعر آن دریا باز

 

*********


ای پیر خـردمند پگه تر بـر خیز

وان کودک خـاک بیز را بـنـگر تیز

پندش ده و گو کخ نرم نرمک می بیز

مـغـز ســر کــیقباد و چـشم پــرویز

 

*********


لب بر لب کوزه بردم از غایت آز

تا زو طلبم واسطه عمر دراز

لب بر لب من نهاد و می گفت به راز

می خور که بدین جهان نمی آیی باز

 

*********


مرغی دیدم نشسته بر باره توس

در چنگ گرفته کله کیکاوس

با کله همی گفت که افسوس افسوس

کو بانگ جرس ها و کجا نال ه کوس
 

*********


جامی است که عقل آفرین می زندش

صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف

می سازد و باز بر زمین می زندش

 

*********


در کـارگـه کـوزه گـری بــودم دوش

دیـدم دو هزار کـوزه گـویا و خـموش

هــر یک به زبان حــال با مـن گفتند

کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

 

*********


رباعیات حضرت خیام قسمت دوم

خیام اگر ز باده مستی خوش باش

با لاله رخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است

انگار که نیستی چو هستی خوش باش

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/28:: 10:32 عصر     |     () نظر
 
رباعیات حضرت خیام قسمت اول
رباعیات حضرت خیام قسمت اول

هر چند که رنگ و روی زیباست مرا

چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد که در طربخانه خاک

نقاش ازل بهر چه آراست مرا

*********


چون عهده نمی شود کسی فردا را

حـالی خوش دار این دل پر سودا را

می نوش به ماهتاب ای ماه که ما

بـسیار بـــگردد و نــیـابد ما را

*********


چون در گذرم به باده شویید مرا

تلقین ز شراب ناب گویید مرا

خواهید به روز حشر یابید مرا

از خاک در میکده جویید مرا

*********


چندان بخورم شراب کاین بوی شراب

آید ز تراب چون روم زیر تراب

گر بر سر خـاک من رسد مخموری

از بوی شراب من شود مست و خراب

*********


بر لوح نشان بودنی ها بوده است

پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده است

در روز ازل هر آن چه بایست بداد

غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است
 

*********


ای چرخ فلک خرابی از کینه تست

بیدادگری پیشه دیرینه تست

وی خاک اگر سینه تو بشکافند

بس گوهر قیمتی که در سینه تست

*********

 

چون چرخ بکام یک خردمند نگشت

خواهی تو فلک هفت شمُر خواهی هشت

چون باید مرد و آرزوها همه هِشت

چو مور خورد به گور و چه گرگ به دشت

*********

اجزای پیاله ای که در هم پیوست

بشکستن آن روا نمی دارد مست

چندین سر و ساق نازنین و کف دست

از مهر که پیوست و به کین که شکست

*********

می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت

بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت

زنهار به کس مگو تو این راز نهفت

هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
 

*********


می خوردن و شاد بودن آیین منست

فارغ بودن ز کفر و دین؛ دین منست

گفتم به عروس دهر کابین تو چیست

گفتــا دل خـرم تـو کابین مـن است
 

*********


مهـتاب بــه نـور دامـن شـب بـشکافت

می نوش دمی خوش تر از این نتوان یافت

خوش بــاش و بـیندیش که مـهتاب بسی

اندر سر گور یک به یک خـواهد تافت
 

*********


از منزل کفر تا به دین یک نفس است

وز عالم شک تا به یقین یک نفس است

ایـن یـک نفس عـزیز را خـوش مـیدار

کز حاصل عمر ما همین یک نفس است
 

*********


شادی بطلب که حاصل عمر دمی است

هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است

احوال جهان و اصل این عمر که هست

خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
 

*********


این کهنه رباط را که عالم نام است

آرامگه ابلق صبح و شام است

بزمی است که وامانده صد جمشید است

گوریست که خوابگاه صد بهرام است
 

*********


آن قصر که بهرام درو جام گرفت

آهو بچه کرد و رو به آرام رفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
 

*********


هر ذره که بر روی زمینی بوده است

خورشید رخی زهره جبینی بوده است

گـرد از رخ آستین بـه آزرم افشان

کـان هم رخ خوب نازنینی بـوده است
 

 

*********


امروز که نوبت جوانی من است

می نوشم از آن که کامرانی من است

عیبم نکنید گرچه تلخ است خوش است

تلخ است از آن که زندگانی من است

 

*********


بسیار بگشتیم به گرد در و دشت

اندر همه آفاق بگشتیم بگشت

کس را نشنیدیم که آمد زین راه

راهی که برفت ، راهرو باز نگشت

 

*********


ای بی خبران شکل مجسم هیچ است

وین طارم نه سپهر ارقم هیچ است

خوش باش که در نشیمن کون و فساد

وابسته یک دمیم و آن هم هیچ است

 

*********


دنیا دیدی و هر چه دیدی هیچ است

و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است

سـرتاسـر آفـاق دویـدی هیـچ است

و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است

 

*********


چون نیست ز هر چه هست جز بـاد بدست

چون هست ز هر چـه هست نقصان و شکست

انـگار که هســت هـر چه در عـالم نیست

پندار کــه نـیست هــر چـه در عـالم هــست

 

*********


تا کی ز چراغ مسجد و دود کنشت؟

تا کی ز زیان دوزخ و سود بهشت؟

رو بر سر لوح بین که استاد قضا

اندر ازل آن چه بودنی است ، نوشت

 

*********


دوری که در آمدن و رفتن ماست

او را نه نهایت نه بدایت پیداست

کس می نزند دمی درین معنی راست

کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

 

*********


تا چند زنم به روی دریا ها خشت

بیزار شدم ز بت پرستان و کنشت

خیام که گفت دوزخی خواهد بود

که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت

 

*********


نیکی و بدی که در نهاد بشر است

شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل

چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است

 

*********


ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست

بی باده گلرنگ نمی شاید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست

تا سبزه خــاک ما تماشاگه کیست

 

*********


گویند بهشت عدن با حور خوش است

من می گویم که آب انگور خوش است

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار

کاواز دهل برادر از دور خوش است

 

*********


چون آمدنم به من نبد روز نخست

وین رفتن بی مراد عزمی ست درست

بر خیز و میان ببند ای ساقی چست

کاندوه جهان به می فرو خواهم شست

 

*********


ساقـی غـم مـن بلند آوازه شده است

سرمستی مـن برون ز اندازه شده است

با مـوی سپید سـر خوشم کـز می تو

پیرانه سرم بهار دل تازه شده است

 

*********


از مـن رمقی بـسعی سـاقی مانده است

وز صحبت خلق بی وفایی مانده است

از بـاده دوشــین قــدحی بـیش نــمـاند

از عـمر نـدانم که چه باقی مانده است

 

*********


مـن هیچ ندانم که مرا آن که سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت

این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت

 

*********


چون ابر به نوروز رخ لاله بشست

برخیز و به جام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگــــه تست

فردا همه از خاک تو بر خواه د رست
 

*********


هر سبزه که بر کنار جویی رسته است

گویی ز لب فرشته خویی رسته است

پا بر سر هر سبزه به خــواری ننهی

کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است

 

*********


گویند که دوزخی بود عاشق و مست

قولی است خلاف دل در آن نتوان بست

گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود

فردا باشد بهشـت همچون کف دست

 

*********


این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

در بند ســر زلف نــگاری بــوده است

ایــن دسته کــه بر گردن او می بـینی

دستی است که بر گردن یاری بوده است
 

*********



دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست

گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود

ور نیک نیامد این صور ، عیب کراست

 

*********


این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت

کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت

هر کس سخنی از سر سودا گفته است

زان روی که هست کس نمی داند گفت

 

*********


دل سر حیات اگر کماهی دانست

در مرگ هم اسرار الهی دانست

امروز که با خودی ندانستی هیچ

فردا که ز خود روی چه خواهی دانست

 

*********


گردون نگری ز قد فرسوده ماست

جیحون اثری ز اشک آلوده ماست

دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست

فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
 

*********


فصل گل و طرف جویبار و لب کشت

بــا یـک دو سـه دلبـری حــور سـرشت

پیش آر قــدح که بـاده نــوشان صــبوح

آسوده ز مسجدند و فــارغ ز بـهشت

 

*********


بر چـهره گـل نـسیم نـوروز خـوش است

در صحن چمن روی دل افروز خوش است

از دی که گذشـت هر چه گویی خوش نیست

خوش باش و زدی مگو که امروز خوش است

 

*********


ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده است

دریـاب که هفته دگـر خـاک شده است

می نـوش و گـلی بچـین کـه تـا در نـگری

گل خاک شده است سبزه خاشاک شده است

 

*********

 

چون لاله به نوروز قدح گیر به دست

با لاله رخی اگـر ترا فرصت هست

می نـوش به خـرمی که این چـرخ کـبود

ناگـاه تـرا چـو خـاک گـرداند پَست

 

*********


دوران جهان بی می و ساقی هیچ است

بی زمزمـه نـای عـراقی هیـچ است

هر چند در احــوال جــهان می نگرم

حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
 

*********


امروز ترا دسترس فردا نیست

و اندیشه فردات به جز سودا نیست

ضایع مکن این دم ار دلت بیدار است

کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست
 

*********


می در کف من نه که دلم در تابست

وین عمر گریز پای چون سیمابست

دریاب کــه آتـش جوانـی آبـست

هُش دار که بیداری دولت خواب است
 

*********


می نوش که عمر جاودانی این است

خود حاصلت از دور جوانی این است

هنگام گل و مل است و یاران سرمست

خوش باش دمی که زندگانی اینست
 

*********


با باده نشین که ملک محمود این است

وز چنگ شنو که لحن داود این است

از آمــده و رفتـه دگـر یاد مـکـن

حالی خوش باش زانکه مقصود این است


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/28:: 10:27 عصر     |     () نظر
 
جامعه شناسی شیطان پرستی
جامعه شناسی شیطان پرستی


شیطان پرستی دنیایی را ترسیم می کند که هیچ روزنه امیدی برای آن متصور نیست. به همین جهت شیطان پرستی را جهان تاریک می‌گویند. شیطان پرستی حقیقتی را جستجو می کند که در این جهان یافت نمی شود. خود کشی توجیهی اینگونه دارد ، " اگر بپرسی چرا خودت را می کشی ؟" پاسخ می‌دهد: می خواهم به حقیقت برسم و حقیقت در این دنیا به دست نمی آید. عمده ترین نشانه شیطان پرستی را در تجاوز و قتل به ویژه در تجاوز به کودکان و نوجوانان به همراه قتل آنان باید دید. شیطـان‌پرستـی به چه معنـاست؟ ادامه ...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/28:: 5:26 صبح     |     () نظر
 
گنجشک و خدا

 xsgs_6061.gifxsgs_6020.gifxsgs_6021.gifxsgs_5082.gifxsgs_5085.gifxsgs_4092.gifxsgs_4077.gifxsgs_4072.gifxsgs_4071.gif



روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و ... (سنگینی بغضی راه کلامش بست...)
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.


خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!


اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد !

ارسالی نرگس جان


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/28:: 12:49 صبح     |     () نظر
 
بذار خیال کنم هنوز

بذار خیال کنم هنوز
ترانه هامو میشنوی
هنوز هوامو داری و
هنوز صدامو میشنوی
هنوز صدامو میشنوی

بذار خیال کنم هنوز
یه لحظه از نیازتم
اگه تموم قصه مون
هنوز ترانه سازتم
هنوز ترانه سازتم

بذار خیال کنم هنوز
پر از تب و تاب منی
روزا به فکر دیدنم
شبا پر از خواب منی
شبا پر از خواب منی

بذار خیال کنم تو دلتنگیات
غروب که میشه یاد من میفتی
تویی که قصه ی طلوع عشق رو
گفتی و دوست دارمو نگفتی
گفتی و دوست دارمو نگفتی


بذار خیال کنم منم
اون که دلت تنگه براش
اونی که وقتی تنهایی
پر میشی از خاطره هاش
اونکه هنوز دوسش داری
اونکه هنوز هم نفسه
بذار خیال کنم منم
اونی که بودنش بسه
اونی که بودنش بسه
graphicbazar104.gif
دوباره فال حافظ و
دوباره توی فالمی


                                                                                            graphicbazar103.gif

بذار خیال کنم بذار
اگر چه بی خیالمی
اگر چه بی خیالمی
graphicbazar099.gif
بذار خیال کنم تو دلتنگیات
غروب که میشه یاد من میفتی
تویی که قصه ی طلوع عاشق
گفتی و دوست دارمو نگفتی
گفتی و دوست دارمو نگفتی


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/28:: 12:26 صبح     |     () نظر
 
نگاهی به کتاب " عوامل سیاسی چند ...2

عبدالرحمن خان

ازامیر عبدالرحمن خان این همسران را نوشته اند :

1 ـ دختر یارمحمد خان وزیر ، پسری داشت بنام عبدالله که در خورد سالی وفات نمود.

2 ـ دختر میر جهاندارشاه از میران بدخشان

3 ـ گلریز کنیز از واخان بدخشان

گفته شده است که حبیب الله خان و نصرالله خان پسران گلریز بودند ، اما به موافقت امیر به نام فرزندان دختر میر جهاندارشاه یاد شدند. آن زن امیر نازا بود. شادروان میر محمد صدیق فرهنگ دراین زمینه می نویسد : " سردار حبیب الله خان به دختر میر جهاندار شاه از میران بدخشان منسوب بود ، اما در واقع وی و برادرش سردار نصرالله خان از بطن کنیزی بودند از اهل واخان، گلریز نام که برای ملکه خدمت میکرد . چون ملکه نازا بود ، پسران کنیز مذکور را به اطلاع و موافقت امیر ، بنام خود قلمداد کرد.

4 ـ حلیمه خانم ملقب به بوبوجان ملکهً رسمی امیر مادر سردار محمد عمرخان

5 ـ دختر سردار محمد اعظم خان

6 ـ دختر میرحاکم شبرغاتی

دربارهً امیرعبدالرحمن خان این نکته را هم گفته ان که به بچه ها ( جنس مذکر) علاقمند بوده است. با آنکه او از زنان دوری اختیار ننموده بود و ازدواج با چند زن دلیل این مدعا می تواند بود ، اما تحفهً شش غلام مهوش که به او ارسال شده بود میتواند حکایت از علاقهً او در جوانی به پسران بوده باشد. همچنان فرهنگ دراین زمینه نیز سخنانی دارد. او مینویسد که :  امیر جمعی از پسران حوان خوش صورت را در دربارش فراهم نموده بود که علاقه و التفات امیر بدانها بی ربط نبوده است.

 

حبیب الله

امیر حبیب الله ، آن روز که بر تخت نشست زن پنجمی را طلاق داد و گفت : که در شرع اسلام بیشتر از چهار زن نکاحی در آن واحد برای یک مرد مجاز نیست ، در حالیکه من از قبل دارای پنج زن بوده ام پس یکی آنرا سر از امروز طلاق دادم ... اما بیشتر از صد زن به عناوین حرم سرای ، خدمه و جواری در حرمسرای باشکوه او می زیستند. ( غبار)

حین مکث به انگیزه های چند همسری امیرحبیب الله خان لازم است اشارهً کوتاهی به پدید آیی وضعیت جدید سیاسی افغانستان دوران حبیب الله خان و تفاوت های آن با دوران احمد شاه نماییم ، زیرا با درنظرداشت آن تفاوت ها است که در می یابیم که چگونه انگیزهً سیاسی ازدواج ها کارآیی خود را از دست میدهد. امیرحبیب الله مطلق العنان خودکامه یی بود که تامین امنیت و ادارهً امور افغانستان توام با بهره مندی از هر اختیار و دست درازی ، برای او در چارچوب تسلط بریتانیا در حکومتداری او با منافع و لزوم دید های بریتانیا عجین شده بود. برعلاوه از آن جایی که مردم  و مخالفین از طرف امیر عبدالرحمن به شدت سرکوب شده بودند و حکومت ترس و هراس را برای حکومتداری حبیب الله خان هموار کرده بود ، حبیب الله با مشکلات بزرگی مواجه نبود. در حالیکه احمدشاه به منظور بنیاد گذاری دولت با مشکلات و مشغولیت های بسیار زندگی را سپری نمود. او نه تنها بمنظور نیل به مقاصدش به جنگ متوسل بود بلکه شیوه هایی مانند ایجاد خویشی با سران قبیله ها را نیز اعمال نمود. اما امیر حبیب الله با توجه به بهره گیریهای دوران امنیت ، بیشتر به اثر تمایلات جنسی و عیاشی به زن نگاه نموده است ، تا به عنوان وسیلهً سیاسی حتا برای فرزندانش نیز به چنان انتخاب همسر دست نزد که برای احمدشاه و یا عبدالرحمن خان مطرح بود.

تمایلات جنسی و عیاشی های امیر به اندازهً بود که اگر از دختر زیبارویی اطلاع می یافت ، به جای آنکه به فرزندان خویش بیندیشد ، او را برای خود می خواست. این نوع طرز دید و علاقهً امیر یکی از خصوصیت روزگار او را پس از مرگ عبدالرحمن خان معرفی میدارد. اما تا وقتیکه عبدالرحمن خان زنده بود و دستی در انتخاب همسران فرزندان و نواسه های خود داشت ، همه از دید مصلحت سیاسی و اداره و حفاظت قدرت درجامعه می دید. از اینجاست که ازدواج های پیشین سردار حبیب الله خان در ایامی که هنوز پدرش زنده بود ، رنگ و بوی دیگری داشتند. در این راستا دیدگاههای امیرعبدالرحمن خان هرچند مشابه به احمدشاه و دوست محمدخان بود ، اما در نمونهً احمدشاه تپیک ادارهً قبایلی را با استقلال و بدون حضور لزوم دید استعمار می بینیم. امنیت حاصله از جنگ ها وسرکوب های مخالفین در دوران احمدشاه برای تیمور زمینه های عیاشی را مساعد ساخت. آنچنان وجود مشترک را با دوران پس از مرگ امیر عبدالرحمن در استفاده های حبیب الله می توان دید که با تعبش و خوشگذرانی و زن باره گی گذشت.

آن گونه که گزارش شده است ، زنان امیر حبیب الله خان را باید بیش از صد تن دانست. او حرمسرای مفصل و باشکوهی ترتیب داد که بیشتر از صد زن به عناوین ، حرم ، سراری ، خدمه و جواری در آن می زیستند."

به این خصلت و کار امیر در اینجا کاری نداریم. فراهم آوری نام ها و هویت همه همسران و زنان حرمسرای او در نظر نیست. اما برخی از زنان که با انگیزه های حفظ قدرت در خاندان او وارد " حرم" شده بودند ، اینها هستند:

1 ـ دختر محمدشاه خان خواهر زادهً امیردوست محمدخان جنرال اول و سردار قشون کابل

2 ـ دختر قاضی سعدالدین خان نایب الحکومه هرات

3 ـ دختر ایشک اقاسی سرورخان

4 ـ نوسهً امیر شیرعلی خان

5 ـ دختر میر سهراب خان بیک پادشاه و ساقی قلاب خواهرزادهً سردار عبدالقدوس خان

6 ـ دختر رئیس ولایات منگل و خوست

7 ـ دختر اکبرخان میوندوال پور

8 ـ دختر عظیم بیگ ، این ازدواج پس از سرکوب های خونین هزاره ها بعمل آمد

لازم به یاد آوریست که از دست هیچ یک ازاین ازدواج ها برای نجات حبیب الله خان از سرنوشت محتومی که به استقبالش نشسته بود ، کاری برنیامد.  وسرانجام ازطرف سراج الخواتین ، زن اول خود ، مادر امان الله خان به قتل رسید.

دراخیر ارزیابی های  بسیار علمی ازاین ازدواج ها و نتیجه گیری های مفیدی صورت گرفته است که تفصیل بیشتر آن درین نوشته میسر نیست.

یکی از شاخص های عمدهً کارهای جناب مهرین  پرداختن به مسایل مهم تاریخیست که بالای زندگانی مردم ما تاثیر دوامدار داشته اند. محققین و پژوهشگران کشور به یقیین این اثر با ارزش جناب شانرا خواهندستوده و ازآن منحیث یک ماخذ معتبر استفاده خواهند برد.

ما برای جناب مهرین موفقیت های مزید تمنا می نماییم و خوانش این اثر باارزش پژوهشی را برای خوانندگان سایت ، بخصوص پژوهشگران جوان توصیه میکنیم .

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/27:: 2:32 صبح     |     () نظر
 
نگاهی به کتاب " عوامل سیاسی چند همسری " در افغانستان معاصر و پی

 

نگاهی به کتاب " عوامل سیاسی چند همسری "  در افغانستان معاصر و پیامد های آن

 

اخیرا جناب نصیرمهرین ، نویسنده و پژوهشگر پرکارو پرتلاش کشور این اثر پربهای خود را به سایت آریایی اهدا کرده اند.

چاپ دوم این رساله که 56 صفحه را احتوا میکند در 1000 جلد از طرف بنگاه انتشارات میوند در سال 1384 خورشیدی در کابل صورت گرفته است.

سایت آریایی به سلسله نشر سایر آثار ارزشمند نویسندگان کشور ، این اثر استثنایی را که پرده از روی یک سلسله واقعیت های تلخ جامعهً ستم دیدهً ما بدست میدهد ، را به نشرمیرساند  .

آقای مهرین سرنوشت زن را در دام شاهان و امیران در کشور ما حق بینانه و شجاعانه به ترازو کشیده و مثالی هم از یک " پیغمبر " و یک خلیفه اسلام ارایه کرده است.

مهرین در آغاز اثر خود ، انگیزه و عامل سیاسی تعدد زوجات را ازویژه گیهای نظام قبیله یی افغانستان می خواند که زندگی آن قربانی بی محابای قرداد ها ، سنت ها و روابط ظالمانهً اجتماعی شده است و زن به عنوان وسیله و ابزار تحقق آرزوهای شوم نجات از بحران ، مرگ و نابودی و یا رسیدن به قدرت طرف استفادهً ناجایز امیران ( نابکار ) قرار گرفته است.

او می افزاید ، شاهان و امیران بوده اند که حد و حدود در واقع بنیاد های مذهبی را رعایت نکرده اند و آیات 3 و 128 سورهً النساء قرآن کریم را مثال می آورد و برای مصداق گفتار خود علاوه میکند که در سرای متوکل خلیفهً عباسی چهار هزار زن بود ( جرجی زیدان ، تاریخ تمدن اسلام ، ص 889 ـ 987 )  و ازاینکه ناصر الدین شاه قاجار ، شاه ایران کشته شد  ( 105 ) زن در حرمسرای خود داشت ( یاداشت های میرزا علی خان امین الدوله ).

در تاریخ طبری آمده که سلیمان ( پیغمبر) را یکصد زن بود.

 

نگاه مختصر به محتویات کتاب

محتویات کتاب را ازدواج های سلاطین افغانستان از زمان احمدشاه ابدالی تا حبیب الله سراج و پیامد های ناگوار آن در پروسهً اعمار کشور احتوا میکند و در اخیر اهدافیکه امیرعبدالرحمن خان بخاطر بقای سلطهً خود وپسرانش برکشور ازاین همه ازدواج ها دارد و بیشتر با خاندانهای نامدار مناطق مختلف کشور پیوند خویشاوندی قایم میکند ، به قسم ارزیابی پیکش خواننده میشود. ما ازدواج های آنها را ذیلا بصورت بسیار فشرده معرفی میکنیم

 

احمد شاه سدوزایی یا ابدالی که به احمدشاه بابا یا احمد شاه درانی نیز شهرت یافته است چهار زن در عقد نکاح داشت ، به قولی او مرد متدین بود و از چهار زن بیشتر در عقد نکاح خود نیاورد. از همسران احمد شاه چنین نان برده شده اند :

1 ـ مادر تیمورشاه دارنی

2 ـ دختر شاه ولیخان پامیزایی مادر شهزاده سلیمان

3 ـ رضیه بیگم ، یا حضرت بیگم صاحبه ، دختر محمدشاه شهنشاه هندوستان

4 ـ  دختر کاکا نصیرخان بلوچ حکمران معروف بلوچ

احمد شاه ازاین ازدواج ها دارای هشت پسر بود. نویسنده ازدواج های احمدشاه را از یکطرف به عنوان راههای حکومت داری به شیوهً قبایلی میخواند که به احمد شاه درتحکیم پایه های دولت او کمک کرده است ، از طرف دیگر اضرار چنین وصلت ها را باعث تشنج میان افراد خانواده که در نتیجه باعث نا آرامی مردم کشور میشود تصریح مینماید و بطور مثال میگوید که پس از مرگ احمدشاه ، وزیر شاه ولیخان ، نواسه اش ( شهزاده سلیمان ) را به پادشاهی برگزید. آن تلاش با مخالفت شهزاده تیمور و روسای قبایل مخالف شاه ولیخان مواجه گردید و در نتیجه عقیم ماند ، وزیر به قتل رسید و شهزاده بعدها کور ساخته شد....

سایر ازدواج های او نیز خالی از پیامد های ناهنجار نبوده که در اینجا به همان یک مثال اکتفا گردید.

 

تیمور شاه چهارده زن در حرامسرا داشت و به قولی ( تعداد ازدواج تیمورشاه اعم از نکاحی و صورتی به قرار روزنامچهً خاصهً خودش  سیصد نفر بحساب آمده اند. )

زنان نکاحی تیمورشاه

1 ـ دخترسردار نواب خان بارکزایی مادر شهزاده همایون

2 ـ دختر حاجی جمال خان بارکزایی مادر شهزاده محمود ، حاجی فیروزالدین و سلطان شاه

3 ـ گوهرشاه ، دختر شاهرخ میرزا نوسهً نادرافشار

4 ـ گوهر نساء ، دخترسلطان عزیزالدین محمد عالمگیر ثانی ، مادرشهزاده هاشم ، شاهپور و شاهنور

5 ـ دختر شهزاده یزدان بخش ، نواسهً نادر افشار

6 ـ دختر شاه پسند خان اسحق زایی مادر شهزاده عباس و شهزاده کهندل

7 ـ فاطمه دخترسردار قوم یوسفزایی ، مادرشهزاده محمدخان ( بعدها بعدها زمانشاه شجاع الملک ، شاه شجاع )

8 ـ خدیجه سلطان ، دخترعباسقلی خان بیات نیشاپوری ( امیر الامرای آن ولایت )

9 ـ دختر سردار قوم نورزایی ( خواهر سردار احمدخان پتیان خیلی )

10 ـ دختر بهرام خان فیروز کوهی سردار آن جا

11 ـ دختر عاقبت محمود خان کشمیری از متنفذان آنجا

12 ـ دختر میرزا شربت علی خان از خوانین مردم چنداول کابل مادر شهزاده سلطان علی خان

13 ـ دختر سردار گلستان خان اچکزی ، مادر شهزاده اشرف ، مظفر و جهان والا

14 ـ بیوهً آزاد خان صوبه دار کشمیر

تعداد زوجات تیمورشاه حکایتگر وجود و عملکرد رسم ادارهً نظام قبیلوی افغانستان است. وجود انگیزهً عیاشی و شهوت رانی دورهً شاه شباهت به دورهً امیرحبیب الله سراج دارد.

تعدا فرزندان تیمورشاه 34 پسر و 13 دختر خوانده شده است . مردم افغانستان از مصیبت های جنگهای قدرت طلبانه و خوشگزارانی دوران حاکمروایی همایون ، محمود و شاه شجاع زخمهای ناسور و بیشماری برتن خویش حمل نموده است. برخی هم تعداد فرزندان تیمورشاه را بین 50 تا 60 نفر دانسته اند.

 

شاه زمان یکی از فرزندان جاه طلب تیمورشاه که بنام تیمورمیرزا و زمانشاه یاد گردیده است ، از آنگونه نگونبخت هایی است که دورهً زمامداری اش در جنگ با برادران سپری گردید و با کور شدن ( از طرف برادر ) و افتادن از قدرت نتوانست رسم منحوس میراثی چند همسری را عملی نماید. او دوبار ازدواج نمود :

1 ـ با دختر نورمحمدخان بابری

2 ـ با دختر عبدالرحیم هوتک

گفته شده است که پیش از کور شدن آرزوی ازدواج با یکی از دخترهای میرزا اکبرشاه را داشته است . ( ولی به مقصد نرسید )

زمانشاه از آن دو همسر چهار پسر و دو دختر داشت. از پسران او شهزاده قیصر سالیان متمادی در هنگامه جویی ها نقش داشت. درحالیکه نورمحمدخان بابری پس از نزدیکی به دربار مدتی پله های رسیدن به قدرت بیشتر را طی مینمود ـ حین شروع توطئه های بابری به امر زمانشاه اعدام گردید. و عبدالرحیم خان هوتک به جای اینکه کمک شایسته یی به شاه زمان توانسته باشد ، زمین های بسیاری از نواحی  پشاور و اتک را به چنگ آورد. گفته شده است که او باوجود رویهً ظالمانه و خشونت آمیز نسبت به مردم ، چون خسر شاه بود همه جبرا به او احترام میگذاشتند. عبدالرحیم خان هوتک بعد ها در دورهً شاه شجاع برادر اصلی شاه زمان نیز قدرت بسیار داشت.

 

شاه شجاع در بخش بیشتر از زندگی خویش ، دارای دو زن بود. در اواخرعمربا خواهر دوست محمد خان ازدواج نمود.

1 ـ رقیه بیگم ، دختر حاجی رحمت الله پوپلزایی

2 ـ دختر امیر حیدر ، امیر بخارا

3 ـ خواهر دوست محمد خان

هرقدر قدرت خانوداهً احمدشاه در اثر جنگهای داخلی نواسه های او رو به کاهش می نهاد به همان پیمانه انگیزهً ازدواجها را در شکل تعدیل یافتهً آن می بینیم. بدین معنی که سنت  تهداب نهاده شده از جانب احمدشاه برای دوست یابی میان خانها یکی از راه ازدواج بود. ولی اینها حاصل تشنج های بیشتر در نظام قبیله گرایی گردید.

گرچه که دراین دوره ازدواجهای مصلحتی به منظور کاهش و انصراف از جنگ بمیان آمد ـ  سپردن دختر زمانشاه به کامران پسر محمود و پا سپردن خواهر دوست محمد خان به شاه شجاع بمنظور قطع دشمنی به عنوان رنگ دیگری از ازدواجها معرفی میشود.

خوانندهً عزیز ! ارایه تصویری از زنان و فرزندان شاهان سدوزایی را دراینجا به پایان میبریم و غرض وجود کانون دیگری از اولاد هً سردار پاینده محمد خان بارکزایی ( محمدزایی ) و اولاده او می پردازیم :

سردار پاینده محمد خان محمدزایی رئیس خانوداهً محمدزایی ، کثیرالتعداد ، بی اتفاق و منشاء نفاق بود. پاینده محمدخان درآن هنگام که از همکاران نزدیک با تیمورشاه و زمانشاه بود و از بانفوذترین سران قوم شناخته می شد ، با زنان بیشتری ازدواج کرده بود. از آنجایی که زنان او بنام پسران او یاد شده اند ، بدان ترتیب نه ( 9 )  زن را نگهداشته اند. تردیدی نتوان داشت که او دارای زنان نازا نیز بوده است که از آنها نامی نرفته است. نامهایی که در اختیار است بخصوص معرف روابط خان بزرگ قومی با سایر خانهاست. به این نامها نگاه میکنیم :

1 ـ مادر فتح خان ( مشهور به وزیر فتح خان ) و تیمورقلی خان از قوم بارکزایی . این زن بعد ها به لوی مور ( مادر بزرگ ) شهرت یافته است.

2 ـ مادر نواب اسد خان ، نواب محمد خان و نواب طره بازخان از قوم بارکزی

3 ـ مادر نواب محمدخان ازکوهستان پروان

4 ـ مادر محمد اعظم خان ( مشهور به سردار کلان ) ازقوم نصرت خیل

5 ـ مادر پردل خان ، شیردل خان ، کهندل خان ، رحم دل خان ، نحنددل خان مشهور به سرداران قندهاری

6 ـ مادر عطامحمد خان ، سلطان محمد خان، سعیدمحمدخان ، پیرمحمدخان ازقوم الکوزایی مشهور به سرداران پشاوری

7 ـ مادر دوست محمد خان مشهور به امیر دوست محمد خان

8 ـ مادر جمعه خان از قوم تاجیک

9 ـ مادر اسلام خان نورستانی

سردار پاینده محمدخان از 9 همسر یاد شده دارای 23 پسر و 4 دختر بوده است. جنگ های داخلی فرزندان وی ، اغلب جانبداری اقوامی را با خود داشت که مادرپسرش متعلق به آنها بوده است. پیامد آنچه ازدواجها را در صدها جنگ تباهی آور برای افغانستان به خوبی مشاهده میتوان کرد.

تعداد زنان و فرزندان پاینده محمدخان سبب شد که تعدد مراکز قومی قبیله یی به گونهً واحد های مستقل درآیند. از آنجایی که امکان غلبه  یکی بر دیگری و یا بردیگران میسر نبود و از راه تفاهم نیزبه سازش نمی رسیدند ، ادامهً جنگ و خونریزی و قطعه قطعه شدن افغانستان بدست آنها در دستور کار بود و سرانجام هم زمینه های نفوذ و اثر گذاری همسایگان و از همه مهمتر مقاصد استعماری بریتانیا را پاسخ مثبت گفتند.

آقای مهرین در پاورقی افزوده اند که " درین نبشته به تذکر مختصر جنگ ها به عنوان یکی از تاریخ غمبار ازدواجهای بسیار بسنده شده است. از آنجائیکه در همهً کتابهای مربوط به تاریخ افغانستان معاصر بارها و به تکرار به شرح این جنگها پرداخته شده است از آورده مثال های تکراری معذوریم."

 

دوست محمد خان

از جملهً فرزندان پاینده محمدخان ، بعد از وزیرفتح خان که مرد حادثه جویی بود ، دوست محمد برای رسیدن به قدرت و کسب مال از هیچ وسیلهً میسر دریغ نورزید. او در زمینه افزایش زنهای نکاحی و غیر نکاحی که بنام صورتی یاد شده اند ، نیز دست فعال داشت. زنان صورتی و نکاحی دوست محمد خان را چنین نگاشته اند :

1 ـ دختر ملاصادق بنگش ، مادر محمد افضل و محمد اعظم ( اعظم خان هنگام جنگ های قدرت از قوم مادرش کمک میخواست.)

2 ـ دختر باقی خان پروانی ، کوهستانی ، مادر محمد اکرم خان

3 ـ بیوهً سردار محمد اظم خان برادر امیر ، مادر صالح محمدخان

4 ـ دخترباجوری ، مادرشیرمحمدخان و نیک محمد خان

5 ـ دختر باجوری دیگر ، مادر محمدهاشم خان

6 ـ از قوم صافی ، مادرمحمد شعیب خان

7 ـ از قوم توری ، مادرمحمد رحیم خان

8 ـ از قوم توری ، نواسهً جهانگیرخان ، مادرولی محمد خان ، فیض محمد خان ، حوا و هاجره

9 ـ دختر ناظر مهرعلی مادر محمد عظیم خان

10 ـ کافری سیاه پوش ، فرزندان او ، محمد صادق خان و سروجان

11 ـ دختر حاجی رحمت الله خان پوپلزایی ، وزیر دورهً شاه شجاع مادر محمد اکبرخان ( مشهور به وزیر اکبرخان ) ، غلام حیدرخان، شیرعلی خان ( امیرشیرعلی خان ) ، محمد امین خان ، محمد شریف خان ، پادشاه بیگم نواب ، خواهر این زن دوست محمد خانم شاه شجاع بود.

12 ـ دختر عزیزخان قوم جبار خیل ، مادرمحمد یوسف خان

13 ـ دختر شهزاده عباس سدوزایی ، مادراحمدخان ، محمد زمانخان، محمد عمرخان ، امت المصطفی ، بی بی زمرد

14 ـ دختر ناظر خیرالله هندو مسلمان تاجر

15 ـ دختر آقا محمد خان قزلباش ، مادر بی بی سایره ، عایشه و بلقیس

16 ـ همسر مربوط به قوم هزاره ، مادر سیف الله خان وکیل

17 ـ بیوهً شاه محمود سدوزایی ، مادر محمد اسلم خان ، محمد حسین خان ،محمد حسن خان ، محمد قاسم خان ، وفابیگم ، شاه جهان بیگم و نورجهان

18 ـ از دخترمربوط به اقوام پشتون که به وابستگی خانوادگی اش اشاره بیشتر نشده است ، دختر او شمس جهان ، مادر بوبوجان ملکهً امیرعبدالرحمن خان بود.

براساس گزارش موهن لال نویسنده زندگینامهً دوست محمد خان چند زن دیگر او عبارت بودند از : دختر ملارشید قندهاری ، دختر خواجه خانجی کوهستانی ، دختر خان قلات غلزایی ، بی بی کمری کشمیری، بیوهً امین الملک و دختر خان مرادخان.

شاید بی مورد نباشد اگرگفته شود که در حرص و آز دوست محمد خان جمیع عوامل زن گرفتن را میتوان دید. از خویشی با سران قوم تا دریافت پول و جواهرات بیوه های شاهان پیشین و برادران و یا دختران تاجران ....

شاید کافی باشد که پیامد های آن همه ازدواجها و پیدایی فرزندان را در زندگی جنگجویانه وویرانگرانه نام های آشنا به تاریخ افغانستان به بینیم. پس از مرگ دوست محمد خان ، مانند دوران شروع سلطنت فرزندان تیمورشاه قدرت جویان به جان هم افتادند و رمق های آخری کشور را از تنش گرفتند.

 

شیرعلی خان

شیرعلی خان سه بار ازدواج کرد که از آن چنین نام برده شده است :

1 ـ مادر یعقوب خان ، که یعقوب خان از راه بستن معاهدهً گندمک و سپردن بخشی از خاک افغانستان به هند بریتانوی و ایوب خان بیشتر از نظرمقاومت در برابر آنها خصوصا در جنگ محلهً میوند قندهار شهرت دارند.

2 ـ عایشه بیگم ، مادر شهزادهً نامراد عبدالله جان ، هاجره ، صابره و میمونه. عایشه بیگم از قوم محمد زایی و دختر سردار محمدافضل خان ، پسر پردل خان ، پسر پاینده محمدخان بود.

3 ـ دختر محمدعثمان خان

احتمال بسیار موجود است که عایشه بیگم بیشتر مورد علاقهً امیربوده و در ضمن نفوذ قابل ملاحظه یی بر امیر داشته است. تصمیم امیر به ولیعهدی عبدالله جان شهزادهً خوردسال که عصیانهای زیانبار محمد یعقوب خان و ایوب خان را در برداشت ، همچنان کمی تعداد ازدواج امیر را می توان نتیجهً نفوذ عایشه بیگم دانست.

شورش یعقوب خان علیه شیرعلی خان و افتادن او در زندان به امر پدرش به دلیل اختلاف با انتخاب شهزاده عبدالله بحیث ولیعهد که ضعف روحی حاصله از زندان را در قبال داشت یکی از مظاهر زیانبار چند همسری آن مقطع از تاریخ است.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/27:: 2:28 صبح     |     () نظر
 
برای نابغه بودن ، دیدن شرط نیست

برای نابغه بودن ، دیدن شرط نیست

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید

 

امروز روز " عصای سفید " است . "عصای سفید " گرچه علامت مشخصه نابینا بودن است اما شاید چندان برای نامگذاری روزی که در آن از نابینایان سخن به میان می آید مناسب نباشد . مخصوصا وقتی بدانیم سهم بزرگی از رشد فرهنگی بشریت را کسانی به دوش داشتند که خیابانها را نمی دیدند اما راه ها برایشان روشن بود . ماجرایی که هنوز هم ادامه دارد و بسیاری از کسانی که عصای سفید به دست می گیرند ، شعله های روشنتری از دانایی را در قلبهایشان محافظت می کنند .

برای اثبات این مدعا با روشندلانی که هر کدام سهمی در روند صعودی کیفیت زندگی انسان داشتند ، آشنا شوید :

 

هومر

 

رودکی

 

هلن کلر

 

و

 

مردی که بام جهان را لمس کرد.

 

البته تعداد نوابغ نابینا در تاریخ بسیار است و ما تنها چند شخصیت را به عنوان نمونه معرفی کردیم .

اگر شما هم دوست دارید راز موفقیت آنان را بدانید این داستان را بخوانید .

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/27:: 2:18 صبح     |     () نظر
 
پسری که بی دست می جنگید

پسری که بی دست می جنگید

بی نهایت

کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود ، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!

استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود . استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد. سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد !

سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود .

وقتی مسابقات به پایان رسید ، در راه بازگشت به منزل ، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.

استاد گفت : " دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود. و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن ، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی !"

یاد بگیر که در زندگی ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی. راز موفقیت در زندگی ، داشتن امکانات نیست ، بلکه استفاده از "بی امکانی" به عنوان نقطه قوت است. "

یاد بگیر که در زندگی ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی. راز موفقیت در زندگی ، داشتن امکانات نیست ، بلکه استفاده از "بی امکانی" به عنوان نقطه قوت است.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/7/27:: 2:16 صبح     |     () نظر
<   <<   71   72   73   74   75   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
EMOZIONANTE
حاج آقاشون
اگه باحالی بیاتو
ای لاله ی خوشبو
خورشید تابنده عشق
همفکری
آیینه های ناگهان
(( همیشه با تو ))
حوض سلطون
به سوی فردا
در انتظار آفتاب
عاشقان
کانون فرهنگی شهدای شهریار
یا امیر المومنین روحی فداک
پرسه زن بیتوته های خیال
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
.:: بوستان نماز ::.
لنگه کفش
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
عشق و شکوفه های زندگی
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
تمیشه
***جزین***
همنشین
به وبلاگ بیداران خوش آمدید
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
عشق سرخ من
نگاهی به اسم او
ایران
آموزه ـ AMOOZEH.IR
و رها می شوم آخر...؟!!
جلوه
بی نشانه
PARSTIN ... MUSIC
رهایی
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
پارمیدای عاشق
دلبری
نظرمن
هو اللطیف
افســـــــــــونگــــر

جاده های مه آلود
جوان ایرانی
hamidsportcars
پوکه(با شهدا باشیم)
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
جمعه های انتظار
سپیده خانم
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند) HADERBAD SHENASI
بندیر
شقایقهای کالپوش
د نـیـــای جـــوانـی
قلمدون
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
*تنهایی من*
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خاکستر سرد
شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه
شوالیه سیاه
خندون
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
ای نام توبهترین سر آغاز
هه هه هه.....
سه ثانیه سکوت
►▌ استان قدس ▌ ◄
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.

مهر بر لب زده
نغمه ی عاشقی
امُل جا مونده
هفت خط
محمد جهانی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
ارتش دلاور
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
فانوسهای خاموش
گروه تک تاز
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
سیب سبز
دانشگاه آزاد الیگودرز
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
پژواک
تخریبچی ...
عاشقانه
geleh.....
بــــــــــــــهــــــــــــار
****شهرستان بجنورد****
وبلاگ آموزش آرایشگری
یک کلمه حرف حساب
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
..:.:.سانازیا..:.:.
+
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
دلدارا
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
جوک بی ادبی
عاطفانه
آقاشیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
قرآن
دریـــچـــه
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
من بی تو باز هم منم ...
عشق در کائنات
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سروش دل
تنهایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تنهایی افتاب
نمایندگی دوربین های مداربسته
کوسالان
امام مهدی (عج)
@@@گل گندم@@@
سفیر دوستی
کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
کلبه عشق
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
کربلا
جوکستان بی تربیتی
کلبهء ابابیل
وبسایت رسمی مهندس امیر مرتضی سعیدی ایلخچی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جـــیرفـــت زیـبا

سارا احمدی
مهندسی عمران آبادانی توسعه
ققنوس...
حزب الله
««« آنچه شما خواسته اید...»»»
ashegh
طاقانک
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
@@@این نیزبگذرد@@@
بادصبا
ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
راز رسیدن به شادی و سلامتی
معارف _ ادبیات
پوست مو زیبایی
تنهای تنها
آخرین صاحب لوا
جاده مه گرفته
دخترانی بـرتر از فــرشته
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
مستانه
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ناز آهو
گیسو کمند
جــــــــــــــــوک نـــــــت
عکس سرا- فقط عکس
عکس های عاشقانه
حقوق دانشگاه پیام نور ایلام
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
آزاد
ارمغان تنهایی
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
علی پیشتاز
تنهاترم
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
دوست یابی و ویژگی های دوست
کد تقلب و ترینر بازی ها
ستاره سهیل
داستان های جذاب و خواندنی
عاشقانه
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
یادداشتهای من
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
*bad boy*
سرزمین رویا
برای اولین بار ...
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
سایه سیاه
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
بوستان گل و دوستان
صفیر چشم انداز ایران
من.تو.خدا
۞ آموزش برنامه نویسی ۞
شبستان
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
یامهدی
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
شجره طیّبه

دانلود هر چی بخوایی...
نور
Dark Future
مجله مدیران
S&N 0511
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
AminA
نسیم یاران
تبیان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
جزتو
ترخون
عشق پنهان
@@@باران@@@
شروق
Manna
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
پرسش مهر 8
دریایی از غم
طره آشفتگی
...ترنم...
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
کرمان

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
قمه‏زنی سنت یا بدعت؟
سلام
عطش
حضرت فاطمه(س)
♀ ㋡ JusT fOr fuN ㋡ ♀
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
آرشیو یادداشت‌ها
دینی
گلچینی از جغرافیای طبیعی و تاریخی افغانستان
آثارتأریخی افغانستان
گلچینی از تاریخ جهان و افغانستان
میراث گرانبهای گذ شتگان چراغی است برآیند گان
کابل و ولایات افغاانستان عزیز
زبان شرین پارسی
وازه نامهء هم زبانان
ادبیات و هنر
پرواز خیال
شعر و ادب
اى الهه عشق مادر!
عاشقانه ها
موزیک و اشعار آهنگهای بهترین اوازخوان افغان احمد ظاهر و دیگران
سیاسی
جامعه شناسی -مردم شناسی
دانستنیهای جالب
طب ورزش صحت وسلامتی
مسائل جنسی خانه و خانواده
آموزش زیبایی
روانشناسی
طب سنتی و نسخه های پزشکی با گیاهان دارویی
غذا موادغذائی و اشامیدنیها
خواص میوه ها و سبزیجات
اخبار
زندگینا مه
داستانهای کوتاه و آموزنده
نجوم فضا وفضانورد ی
کمپیوتر انترنیت و وب نویسی
لطیفه ها اندرز ها و پیامهای کوتاه خواندنی و عالی
طنز
تقویم هجری شمسی اوج درایت فرهنگی ما
سرگرمی ها
معرفی کتاب
تصویر عکس ویدئو فلم
بهترین های خط
جالبترین کارتونها
طالع بیی
یادداشتها
قوانین خواب و رویا وتعبیرخواب
تبریکی و تسلیت
داغ غربت
علمی
تاریخی و اجتماعی
خانهء مشترک ما زمین
اشعار میهنی رزمی و سیاسی
هوا و هوانوردی
آموزش و پرورش
معانی اصطلاحات و تعاریف
دنیای عجاء‏بات